جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه‏ی «همام»

زمان مطالعه: 2 دقیقه

نوف بکالی گوید: کاری پیش آمد که نیاز شد خدمت حضرت علی علیه‏السلام شرفیاب شوم. جندب، ربیع بن خثیم و برادرزاده‏اش، همام را – که از زهاد روزگار بود – همراه خود کردم. به امید دیدار امیرمؤمنان حرکت کردیم. زمانی که امیرمؤمنان از خانه آمد تا به مسجد رود، با وی همراه شدیم. به جماعتی رسیدیم که سرهایشان پایین بود، صورت‏هایشان پیدا نبود و با یکدیگر سخنان بیهوده می‏گفتند. آنان چون امام را دیدند، بی‏درنگ از جای برخاستند و به حضرت سلام گفتند. حضرت پاسخ داد و پرسید: «شما کیستید؟» گفتند: «ای امیرمؤمنان! ما از پیروان شما هستیم.» امام فرمود: «خوب است.» سپس فرمود: «پس چرا آثار پیروان و زیبایی دوستانمان را در شما نمی‏بینم؟» آنان از شرمندگی خاموش گشتند. نوف گوید: جندب و ربیع بن خثیم پیش آمده، گفتند: «ای امیرمؤمنان! ویژگی‏ها و نشانه‏های شیعیان و پیروان شما چیست؟» امام پاسخ نداد و اندکی درنگ کرد. سپس فرمود: «از خداوند بپرهیزید و رفتارتان را نیکو کنید. خداوند با پرهیزگاران و نیکوکاران

است.» همام – که عابدی کوشا بود – گفت: «به خداوندی که شما اهل بیت را بر همه گرامی داشت و شما را برای خویش برگزید و بر همه برتری داد، تو را سوگند می‏دهم که ما را از ویژگی‏های شیعه‏ی خود آگاه ساز.»

همام چنان پافشاری کرد که امام علی علیه‏السلام خطبه‏ی زیبای متقین را ارائه فرمود. همام (پس از شنیدن ویژگی‏های پرهیزگاران) فریادی برآورد و با آن ناله، جان تقدیم جانان نمود.

همام را حرکت دادند، اما او – که رحمت خدا بر او باد – از دنیا رفته بود. ربیع اندوهگین شد و با چشمی گریان گفت: «ای امیرمؤمنان! چه زود پند و اندرزهایت در دل برادرزاده‏ام اثر کرد! دوست داشتم من جای او بودم.»

حضرت علی علیه‏السلام فرمود: «آه! به خدا سوگند! از این پیش‏آمد بیمناک بودم.» سپس ادامه داد: «پند و اندرز رسا، بر کسانی که پند پذیرند، چنین اثر می‏کند.» راوی گوید: امیرمؤمنان شب همان روز بر پیکر همام نماز خواند و جنازه‏اش را تشییع کرد. ما نیز با او بودیم. راوی ادامه می‏دهد: نزد ربیع بن خثیم رفتم و آنچه را از نوف شنیده بودم، به او گفتم. ربیع چنان گریست که نزدیک بود جان دهد. سپس گفت: «برادرم (نوف) درست گفته است. تأثیر اندرزها و سخنان امیرمؤمنان در برابر دیدگان و گوش‏هایم رخ نمود.»