حدیث سلسلة الذهب از گرانبهاترین سخنان نورانی امام رضا علیهالسلام است. «سلسلة» در لغت به معنای زنجیر و رشته است و «ذهب» به معنای طلا. سلسلة الذهب، یعنی رشتهی طلای به هم پیوسته. جای آن است که بپرسیم: چرا این روایت به سلسلة الذهب معروف گردیده است؟
هنگامی که به راویان این حدیث نظر میافکنیم، در مییابیم که همهی آنان شخصیتهایی بزرگ و گرانقدر عالم وجودند و سند حدیث به خداوند تبارک و تعالی پایان میپذیرد. این سلسلهی راویان، که «معاذن ذهب»اند، روایتی را از خداوند متعال برای ما به ارمغان آوردهاند، از این رو، حدیث به سلسلة الذهب – که زیباترین نام برای آن است – معروف گشته است.
از آن جا که این روایت اهمیتی فراوان دارد، متن کامل آن را همواره با سندش میآوریم و سپس ترجمه و توضیحش را بازگو میکنیم.
ابن المتوکل عن علی عن أبیه عن یوسف بن عقیل عن اسحاق بن راهویه قال: لما وافی ابوالحسن الرضا علیهالسلام بیسابور و أراد أن یرحل منها الی المأمون اجتمع الیه أصحاب الحدیث فقالوا له: یا ابن رسول الله! ترحل عنا و لا تحدثنا بحدیث فنستفیده منک؟ و قد کان قعد فی العماریة. فأطلع رأسه و قال: سمعت أبی موسی بن جعفر یقول: سمعت أبی جعفر بن محمد یقول: سمعت أبی محمد بن علی یقول: سمعت أبی علی بن الحسین یقول: سمعت أبی الحسین بن علی یقول: سمعت أبی أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیهالسلام یقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: سمعت جبرئیل علیهالسلام یقول: سمعت الله جل و عز یقول: لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی فلما مرت الراحلة نادنا بشروطها و أنا من شروطها.(1)
… آنگاه که امام رضا علیهالسلام به نیشابور در آمد و میخواست رهسپار طوس شود، حدیث نگاران پیرامون شمع وجودش گرد آمدند و گفتند: «ای فرزند رسول خدا! از این دیار میروی و سخنی برایمان بر جای نمیگذاری تا از محضرت بهره بریم؟! امام علیهالسلام در میان محمل بود، سرش را بیرون آورد و فرمود: «من از پدرم موسی بن جعفر و او از پدرشان امام صادق و آن حضرت از
پدرش امام باقر و آن حضرت از پدرش امام سجاد و آن حضرت از پدرش امام حسین و آن حضرت از پدرشان امیرمؤمنان حضرت علی علیهمالسلام و آن حضرت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پیامبر از جبرئیل و او از خداوند متعال نقل کردهاند که خداوند فرمود: «کلمة (لا اله الا الله) دژ مستحکم من است. هر کس به این دژ در آید، از عذابم در امان است.» امام همچنان که میرفت سپس افزود: «البته با ارج نهادن به شرطهایش و من یکی از این شرطهایم.»
شایسته است شرح روایت سلسلة الذهب از مفسران حدیث خواسته شود؛ زیرا این حدیث در نگاه نخست، دینداری را تنها در گفتن کلمهی (لا اله الا الله) میداند و اگر این سخن – که دژ نفیسی است – درست معنا نشود، برخی مغرور میگردند و برخی به انکارش میپردازند. در این جا با دانش اندک خود، بسیار کوتاه، به چند نکته دربارهی این روایت اشاره میکنیم:
نکته نخست: کلمهی (لا اله الا الله) به توحید اشاره دارد و معنای حدیث این است که هر کس توحید را به خوبی بیاموزد و به آن ایمان آورد، از عذاب خداوند در امان است. اگر توحید درست شناخته شود، ایمان قلبی و اعتقاد نیز همراهش میآید. یکی از آثار توحید، عمل است. بیگمان اگر کسی خدا را به درستی بشناسد و به او ایمان آورد و به دستوراتش عمل کند، خداوند بهشت را برایش تضمین میکند. دانشمندان گفتهاند که اگر توحید به درستی شناخته شود، تمامی دین اثبات شده است. خداوند در قرآن، منکران نبوت و معاد را متهم میسازد که توحید را نشناختهاند. اگر اینان توحید را به درستی و شایستگی دریابند، معاد و نبوت را انکار نمیکنند. پس، شناخت درست توحید، برابر با شناخت تمام اصول دین است.
توحید به ما میآموزد که خداوند باید حکیم و عادل باشد و خداوند حکیم و عادل برای هدایت انسانها، راهنما میفرستد. خداوند عادل به کسانی که دستورهایش را ارج نهند، پاداش میدهد و دیگران را کیفر دهد. پس، برای حسابرسی، معاد لازم میگردد. تفصیل این مطلب را در علم کلام باید جست و جو
کرد. پس، هر کس به دژ مستحکم توحید در آید، عذاب خداوند به او نمیرسد.
نکتهی دوم: امام رضا علیهالسلام در پایان سخنش فرموده است: «و لا من شروطها» این عبارات را معانی پرشمار و ژرفی است که در این جا، تنها به دو معنا اشاره میشود:
1 – امامت در کنار اصول دیگر دین، کامل کنندهی این دژ مستحکم است. گفته شد، اگر توحید درست شود، اصلهای نبوت و معاد نیز در سایهی توحید اثبات میگردند. این سخن دربارهی امامت نیز صادق است؛ زیرا امامت دنبالهی نبوت است. به عبارت دیگر، اگر خداوند را حکیم بدانیم، از او انتظار میرود که پس از واپسین پیامبرش دین را بینگهبان و آدمیان را بیراهنما وانگذارد. خداوندی حکیم است که رهبری جامعه را تا زمانی که جامعه به آن نیاز دارد، ادامه دهد. از این رو، وجود امامان پاک علیهمالسلام پس از پیامبر (به عنوان اوصیای واپسین پیامبر) عین حکمت خداوند است. نیاز آدمیان به رهبری تا آخرین انسانی که روی زمین زنده است ادامه دارد و باید انسانی کامل، راهنمایی او را برعهده گیرد.
خدایی که از میانهی راه، رهبری بندگانش را رها سازد، حکیم نخواهد بود. پس، میتوان گفت که در این روایت امر خطیر ولایت مورد عنایت امام رضا علیهالسلام بوده است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز در سخنی فرموده است: «مهمترین ستون ساختمان اسلام، ولایت است.»
2 – شاید جملهی «و لا من شروطها» در مقام معرفی فرقهی ناجیه باشد. زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «امتم به گروههایی بسیار تقسیم خواهند شد و تنها یک گروه اهل نجات و رستگاری است.» گروههایی که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله پدید آمدند، بسیارند. همهی گروهها تنها فرقهی خود را اهل نجات میدانند. شمار این فرقهها کم نیست. این انشعابات تا زمان امام هفتم علیهالسلام ادامه داشت، اما گروهی در امامت امام کاظم علیهالسلام باز ایستادند و او را آخرین امام شمردند
و هفت امامی شدند. این گروه به «واقفیه» معروفند. پس از انشعاب این گروه، دیگر انشعاب مهمی میان مسلمانان پدید نیامد.
بنابراین، کسی که به امامت امام هشتم علیهالسلام ایمان دارد، بیگمان شیعهی دوازده امامی است؛ زیرا کسانی که امام رضا علیهالسلام را به عنوان هشتمین امام پذیرفتهاند، در امامت امامان بعدی توقف نکردهاند و امام مهدی علیهالسلام را واپسین امام میدانند. در حقیقت، پس از فرقهی هفت امامی، فرقهی هشت امامی یا نه امامی پدید نیامد. اگر این نکته مورد نظر امام رضا علیهالسلام باشد، معنای روایت این است که توحید همراه با معاد، نبوت و امامت، انسان را نجات میدهد، اما به شرط شیعهی دوازده امامی بودن، و گرنه، ایمان او یک شرط لازم کم خواهد داشت.
این روایت چنان در نظر مسلمانان ارزشمند است که برخی حاکمان، روایت را با آب طلا نوشته و برایش احترام ویژهای قائل بودهاند. برخی دانشمندان به عنوان ذکر شفا دهنده، نوشته و به بیماران دادهاند و آنان شفا یافتهاند. پس، روایت مذکور بسیار باارزش و مهم است و نیاز به شرح و تفسیری بیش از این دارد.
1) بحارالانوار، ج 49، ص 123، ر 4. این روایت در منابعی پرشمار بسیاری آمده است که برخی از آنها عبارتند از کشف الغمه ج 2، ص 308، امالی صدوق، ص 235، عیون اخبار الرضا ج 2، ص 134، توحید صدوق، ص 24.