جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حدیث سلسلة الذهب (1)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

حدیث سلسلة الذهب از گرانبهاترین سخنان نورانی امام رضا علیه‏السلام است. «سلسلة» در لغت به معنای زنجیر و رشته است و «ذهب» به معنای طلا. سلسلة الذهب، یعنی رشته‏ی طلای به هم پیوسته. جای آن است که بپرسیم: چرا این روایت به سلسلة الذهب معروف گردیده است؟

هنگامی که به راویان این حدیث نظر می‏افکنیم، در می‏یابیم که همه‏ی آنان شخصیت‏هایی بزرگ و گرانقدر عالم وجودند و سند حدیث به خداوند تبارک و تعالی پایان می‏پذیرد. این سلسله‏ی راویان، که «معاذن ذهب»اند، روایتی را از خداوند متعال برای ما به ارمغان آورده‏اند، از این رو، حدیث به سلسلة الذهب – که زیباترین نام برای آن است – معروف گشته است.

از آن جا که این روایت اهمیتی فراوان دارد، متن کامل آن را همواره با سندش می‏آوریم و سپس ترجمه و توضیحش را بازگو می‏کنیم.

ابن المتوکل عن علی عن أبیه عن یوسف بن عقیل عن اسحاق بن راهویه قال: لما وافی ابوالحسن الرضا علیه‏السلام بیسابور و أراد أن یرحل منها الی المأمون اجتمع الیه أصحاب الحدیث فقالوا له: یا ابن رسول الله! ترحل عنا و لا تحدثنا بحدیث فنستفیده منک؟ و قد کان قعد فی العماریة. فأطلع رأسه و قال: سمعت أبی موسی بن جعفر یقول: سمعت أبی جعفر بن محمد یقول: سمعت أبی محمد بن علی یقول: سمعت أبی علی بن الحسین یقول: سمعت أبی الحسین بن علی یقول: سمعت أبی أمیرالمؤمنین علی بن أبی‏طالب علیه‏السلام یقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: سمعت جبرئیل علیه‏السلام یقول: سمعت الله جل و عز یقول: لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی فلما مرت الراحلة نادنا بشروطها و أنا من شروطها.(1)

… آنگاه که امام رضا علیه‏السلام به نیشابور در آمد و می‏خواست رهسپار طوس شود، حدیث نگاران پیرامون شمع وجودش گرد آمدند و گفتند: «ای فرزند رسول خدا! از این دیار می‏روی و سخنی برایمان بر جای نمی‏گذاری تا از محضرت بهره بریم؟! امام علیه‏السلام در میان محمل بود، سرش را بیرون آورد و فرمود: «من از پدرم موسی بن جعفر و او از پدرشان امام صادق و آن حضرت از

پدرش امام باقر و آن حضرت از پدرش امام سجاد و آن حضرت از پدرش امام حسین و آن حضرت از پدرشان امیرمؤمنان حضرت علی علیهم‏السلام و آن حضرت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پیامبر از جبرئیل و او از خداوند متعال نقل کرده‏اند که خداوند فرمود: «کلمة (لا اله الا الله) دژ مستحکم من است. هر کس به این دژ در آید، از عذابم در امان است.» امام همچنان که می‏رفت سپس افزود: «البته با ارج نهادن به شرطهایش و من یکی از این شرطهایم.»

شایسته است شرح روایت سلسلة الذهب از مفسران حدیث خواسته شود؛ زیرا این حدیث در نگاه نخست، دینداری را تنها در گفتن کلمه‏ی (لا اله الا الله) می‏داند و اگر این سخن – که دژ نفیسی است – درست معنا نشود، برخی مغرور می‏گردند و برخی به انکارش می‏پردازند. در این جا با دانش اندک خود، بسیار کوتاه، به چند نکته درباره‏ی این روایت اشاره می‏کنیم:

نکته نخست: کلمه‏ی (لا اله الا الله) به توحید اشاره دارد و معنای حدیث این است که هر کس توحید را به خوبی بیاموزد و به آن ایمان آورد، از عذاب خداوند در امان است. اگر توحید درست شناخته شود، ایمان قلبی و اعتقاد نیز همراهش می‏آید. یکی از آثار توحید، عمل است. بی‏گمان اگر کسی خدا را به درستی بشناسد و به او ایمان آورد و به دستوراتش عمل کند، خداوند بهشت را برایش تضمین می‏کند. دانشمندان گفته‏اند که اگر توحید به درستی شناخته شود، تمامی دین اثبات شده است. خداوند در قرآن، منکران نبوت و معاد را متهم می‏سازد که توحید را نشناخته‏اند. اگر اینان توحید را به درستی و شایستگی دریابند، معاد و نبوت را انکار نمی‏کنند. پس، شناخت درست توحید، برابر با شناخت تمام اصول دین است.

توحید به ما می‏آموزد که خداوند باید حکیم و عادل باشد و خداوند حکیم و عادل برای هدایت انسان‏ها، راهنما می‏فرستد. خداوند عادل به کسانی که دستورهایش را ارج نهند، پاداش می‏دهد و دیگران را کیفر دهد. پس، برای حسابرسی، معاد لازم می‏گردد. تفصیل این مطلب را در علم کلام باید جست و جو

کرد. پس، هر کس به دژ مستحکم توحید در آید، عذاب خداوند به او نمی‏رسد.

نکته‏ی دوم: امام رضا علیه‏السلام در پایان سخنش فرموده است: «و لا من شروطها» این عبارات را معانی پرشمار و ژرفی است که در این جا، تنها به دو معنا اشاره می‏شود:

1 – امامت در کنار اصول دیگر دین، کامل کننده‏ی این دژ مستحکم است. گفته شد، اگر توحید درست شود، اصل‏های نبوت و معاد نیز در سایه‏ی توحید اثبات می‏گردند. این سخن درباره‏ی امامت نیز صادق است؛ زیرا امامت دنباله‏ی نبوت است. به عبارت دیگر، اگر خداوند را حکیم بدانیم، از او انتظار می‏رود که پس از واپسین پیامبرش دین را بی‏نگهبان و آدمیان را بی‏راهنما وانگذارد. خداوندی حکیم است که رهبری جامعه را تا زمانی که جامعه به آن نیاز دارد، ادامه دهد. از این رو، وجود امامان پاک علیهم‏السلام پس از پیامبر (به عنوان اوصیای واپسین پیامبر) عین حکمت خداوند است. نیاز آدمیان به رهبری تا آخرین انسانی که روی زمین زنده است ادامه دارد و باید انسانی کامل، راهنمایی او را برعهده گیرد.

خدایی که از میانه‏ی راه، رهبری بندگانش را رها سازد، حکیم نخواهد بود. پس، می‏توان گفت که در این روایت امر خطیر ولایت مورد عنایت امام رضا علیه‏السلام بوده است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز در سخنی فرموده است: «مهم‏ترین ستون ساختمان اسلام، ولایت است.»

2 – شاید جمله‏ی «و لا من شروطها» در مقام معرفی فرقه‏ی ناجیه باشد. زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «امتم به گروه‏هایی بسیار تقسیم خواهند شد و تنها یک گروه اهل نجات و رستگاری است.» گروه‏هایی که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله پدید آمدند، بسیارند. همه‏ی گروه‏ها تنها فرقه‏ی خود را اهل نجات می‏دانند. شمار این فرقه‏ها کم نیست. این انشعابات تا زمان امام هفتم علیه‏السلام ادامه داشت، اما گروهی در امامت امام کاظم علیه‏السلام باز ایستادند و او را آخرین امام شمردند

و هفت امامی شدند. این گروه به «واقفیه» معروفند. پس از انشعاب این گروه، دیگر انشعاب مهمی میان مسلمانان پدید نیامد.

بنابراین، کسی که به امامت امام هشتم علیه‏السلام ایمان دارد، بی‏گمان شیعه‏ی دوازده امامی است؛ زیرا کسانی که امام رضا علیه‏السلام را به عنوان هشتمین امام پذیرفته‏اند، در امامت امامان بعدی توقف نکرده‏اند و امام مهدی علیه‏السلام را واپسین امام می‏دانند. در حقیقت، پس از فرقه‏ی هفت امامی، فرقه‏ی هشت امامی یا نه امامی پدید نیامد. اگر این نکته مورد نظر امام رضا علیه‏السلام باشد، معنای روایت این است که توحید همراه با معاد، نبوت و امامت، انسان را نجات می‏دهد، اما به شرط شیعه‏ی دوازده امامی بودن، و گرنه، ایمان او یک شرط لازم کم خواهد داشت.

این روایت چنان در نظر مسلمانان ارزشمند است که برخی حاکمان، روایت را با آب طلا نوشته و برایش احترام ویژه‏ای قائل بوده‏اند. برخی دانشمندان به عنوان ذکر شفا دهنده، نوشته و به بیماران داده‏اند و آنان شفا یافته‏اند. پس، روایت مذکور بسیار باارزش و مهم است و نیاز به شرح و تفسیری بیش از این دارد.


1) بحارالانوار، ج 49، ص 123، ر 4. این روایت در منابعی پرشمار بسیاری آمده است که برخی از آن‏ها عبارتند از کشف الغمه ج 2، ص 308، امالی صدوق، ص 235، عیون اخبار الرضا ج 2، ص 134، توحید صدوق، ص 24.