امام علیهالسلام در گفتگوی خود با بزنطی، میفرماید: دارنده نعمت، در آزمون بزرگی است، زیرا خداوند حقوق خود را، در نعمتی که به او داده، واجب ساخته است، به خدا سوگند نعمتهایی از خداوند عزوجل نزد من است و من پیوسته از این بابت بیمناکم (و دست خود را تکان داد) تا آنگاه که حقوقی را، که خداوند بر من واجب ساخته است ادا کرده باشم.
گفتم: فدایت شوم… تو با این جلالت قدر، از این بیم داری؟
فرمود: بلی. ستایش میکنم پروردگارم را، بر آنچه به من منت نهاده است(1)
احسان و بخشش امام علیهالسلام از همین منشأ ایمان و مبدأ خیر، که مبتنی بر مشارکت خداوند در اموال و نعمتها و بخششهای او، و بر مبنای فضل و کرمی که درباره وی ارزانی داشته است سرچشمه میگیرد اما حقوقی که خداوند واجب فرموده و امام علیهالسلام در این حدیث، به آن اشاره کرده، همان دستگیری بینوایان و تهیدستان زمان است، آنانی که شرایط بیرحمانهی حاکم بر اوضاع، زندگی آنها را واژگون و از هستی تهی ساخته است، و یا توان کار، برای به دست آوردن زندگی بهتر را از دست دادهاند، و یا درمانده و از وطن و کاشانه خود، به دور افتادهاند، و دیگر کسانی که ضرورتهای زندگی آنان را وادار کرده که از دیگران درخواست کمک کنند.
بیشک سؤال و خواهش خواری است و موجب از میان رفتن عزت و آبروی سائل میشود. زیرا او دست نیاز دراز میکند، و با دیده خواهش و التماس، به مسؤول مینگرد و همه قلب خود را متوجه آن چیزی میکند که به او داده میشود.
و امام علیهالسلام در این حدیث، ما را متوجه حقیقتی والا و انسانی میکند، و آن این است که چیزی را که انسان به سائل میدهد، بخشش نیست، بلکه شکر نعمتی است که خداوند به او تفضل فرموده است، از این رو دارنده نعمت، مادام که حقوق واجب الاهی را نپرداختهاند، در آزمون و خطر بزرگی است. و روش امام علیهالسلام در عطا و بخشش از همین زاویه، و ناشی از حقیقت والای انسانی است. از یسع بن حمزه نقل شده که گفته است:
من در مجلس امام رضا علیهالسلام مشغول گفتگو با او بودم، و مردم بسیاری در خدمت آن بزرگوار گرد آمده بودند و از حلال و حرام، میپرسیدند، ناگهان مردی بلند قامت وارد شد، و گفت: سلام بر تو، ای فرزند پیامبر خدا، من مردی از دوستان تو، و پدران و نیاکانت هستم، و از زیارت خانه خدا بازگشتهام، و خرجی خود را از دست دادهام، و چیزی که بتوانم با آن، خود را به منزل دیگر برسانم، ندارم، اگر موافقت فرمایی، و مرا به دیار خویش فرستی، من دارای نعمت و دولتم، و استحقاق صدقه ندارم، آنچه را مرحمت فرمایی، از طرف شما صدقه خواهم داد.
امام علیهالسلام فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کناد. سپس رو به مردم کرد و به سخنان خود،
ادامه داد، تا این که مردم پراکنده شدند، و جز او، و سلیمان جعفری و خثیمه و من، کسی در خدمت امام علیهالسلام باقی نماند، امام علیهالسلام به ما فرمود: اجازه میدهید داخل منزل شوم.
سلیمان عرض کرد: خداوند امر تو را پیشی دهد.
امام علیهالسلام برخاست، و وارد حجره شد، ساعتی درنگ فرمود، سپس بیرون آمد، و در را بست و دستش را از بالای در بیرون آورد، و فرمود: خراسانی کجاست؟
گفت: این جا هستم.
فرمود: این دویست دینار را بگیر، و با آن هزینه و خرجی راه خود را تأمین کن، و به اینها تبرک جوی، و از جانب من صدقه مده، و بیرون شو تا تو را نبینم و مرا نبینی. پس از این خراسانی بیرون رفت.
سلیمان به امام علیهالسلام عرض کرد: فدایت شوم، به او مهربانی فرمودی، و مال فراوان به او بخشیدی ولی چرا صورت خود را پنهان داشتی؟
امام علیهالسلام فرمود: چون نیاز او را برآوردم، نخواستم ذلت خواهش را در چهره او ببینم. آیا این حدیث پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نشنیدهای که: کار نیکی که در پنهانی انجام شود، برابر هفتاد حج است، و افشاکنندهی کار بد، خوار، و پنهانکننده آن، آمرزیده است. آیا گفته «اول» را نشنیدهای؟
متی آته یوما لأطلب حاجة++
رجعت الی أهلی و وجهی بمائه(2)
بلی امام علیهالسلام هنگامی که عطای خویش را به سائل میدهد، خود را از او پنهان میدارد، تا خواری خواهش را در چهره او نبیند، وسائل هم به سبب این که هنگام اخذ عطا، چشمش به روی عطاکننده نیفتد، عزت نفس خود را همچنان نگه دارد، امام علیهالسلام از او میخواهد، بیرون رود، تا او را نبیند، برای این که نفس خویش را از غرور این احساس که منتی بر سائل نهاده حفظ کند، وسائل را هم از اظهار امتنان نسبت به خویش بازدارد.
«امام علیهالسلام در روز عرفه، همگی اموال خود را، انفاق فرمود، فضل بن سهل به او عرض کرد، این کاری زیانآور بود…
امام علیهالسلام فرمود: بلکه بسیار سودآور بود، چیزی را که با آن پاداش و بخشایش خداوند
را میخری زیان به شماره میاور»(3)
نیکی و بخشش امام علیهالسلام برای این نیست، که دوستی دیگران را به دست آورد، و آنان را به جانب خود بکشاند، بلکه به اعتبار این است که کرم و بخشش، خویی پسندیده است، که انسان را به پروردگارش نزدیک میسازد، و با این کار، خداوند را در آنچه به او داده و در نعمتهایی که به وی تفضل فرموده است شریک خویش قرار میدهد، و تفاوت میان بخششهای امام و دیگران همین است.
یعقوب بن اسحاق نوبختی گفته است:
«مردی از جلو ابیالحسن الرضا علیهالسلام عبور، و به او عرض کرد، به اندازه جوانمردی خود، به من بده امام علیهالسلام فرمود: این را نمیتوانم.
عرض کرد: به اندازه جوانمردی من.
امام علیهالسلام فرمود: حالا بلی. سپس فرمود ای غلام دویست دینار به او بده»(4)
خودداری امام علیهالسلام از توجه به درخواست نخست این مرد، که به اندازه جوانمردی آن حضرت به او عطا فرماید، شاید برای این است، که تمام دارایی امام علیهالسلام کمتر از آن مقداری است که جوانمردی او اقتضای آن را دارد.
درباره احسان آن حضرت علیهالسلام به بینوایان و تهیدستان، معمر بن خلاد حدیث میکند، که:
ابوالحسن الرضا علیهالسلام هنگامی که بر سفرهی غذا مینشست، قدح بزرگی نزدیک او گذاشته میشد، امام علیهالسلام از بهترین غذاهایی که حاضر میکردند، از هر کدام مقداری برمیداشت، و در قدح میگذاشت، و دستور میفرمود، که آن را به بینوایان و درماندگان برسانند، سپس این آیه را تلاوت میفرمود، فلا اقتحم العقبة(5) و بعد از آن میفرمود: خداوند دانا بود به این که همه انسانها، توان آزاد کردن بنده را ندارند، (با اطعام طعام) راهی برای اینها، به سوی بهشت گشود.(6)
همچنین امام علیهالسلام از فشار سختی و محرومیتی، که زندگانی بینوایان و تنگدستان را،
دچار دشواری و نومیدی ساخته، آگاه است، از این رو آنها را در طعام پاکیزه خود، شرکت میدهد، تا ندای وجدان و احسان را، اجابت، و به محتوای رسالتی که مسؤولیتهای آن را، به عهده دارد، عمل فرموده باشد.
بزنطی نامهای را روایت میکند، که امام علیهالسلام برای فرزندش، امام ابیجعفر علیهالسلام فرستاده است، و در آن روح سخا و بخشش و نیکوکاری، که در نفوس اهلبیت علیهمالسلام راسخ و ریشهدار است، برای ما مجسم میشود، بزنطی میگوید:
«نامه ابیالحسن الرضا علیهالسلام را به ابیجعفر علیهالسلام که بدین شرح بود، خواندم: ای اباجعفر… به من رسیده که هنگامی که سوار میشوی، غلامان تو را از «باب صغیر» بیرون میبرند، و این از بخل آنهاست تا خیری از تو به کسی نرسد، به حقی که بر تو دارم، از تو میخواهم، که ورود و خروج تو، جز از «باب کبیر» نباشد، و زمانی که سوار میشوی با خود دینار و درهمی برادر، و باید هر کس از تو خواهش عطا کند، به او بدهی و اگر کسی از عموهایت درخواست احسان کند، به او کمتر از بیست و پنج دینار به او مده، و بیش از این را خود دانی، و اگر کسی از عمههایت طلب عطا کند، کمتر از بیست و پنج دینار به او مده، و بیش از آن را مختاری، من خواستار آنم که خداوند مرتبه تو را بلند گرداند، پس بخشش کن و به یاری خدا از تنگدستی بیمناک مباش.(7)
1) کافی، ج 3 ص 502.
2) او کسی است که اگر روزی برای حاجتی نزد او روم، هنگامی که به سوی خانواده خود بازگردم، آبرویم به جای خود باقی است. کافی ج 4، ص 24.
3) مناقب ج 4 ص 361.
4) مناقب ج 2 ص 360.
5) سوره بلد /11، یعنی: باز هم به عقبه (تکلیف) تن درنداد.
6) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 264.
7) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 8.