جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جود و بخشش امام

زمان مطالعه: 5 دقیقه

امام علیه‏السلام در گفتگوی خود با بزنطی، می‏فرماید: دارنده نعمت، در آزمون بزرگی است، زیرا خداوند حقوق خود را، در نعمتی که به او داده، واجب ساخته است، به خدا سوگند نعمتهایی از خداوند عزوجل نزد من است و من پیوسته از این بابت بیمناکم (و دست خود را تکان داد) تا آن‏گاه که حقوقی را، که خداوند بر من واجب ساخته است ادا کرده باشم.

گفتم: فدایت شوم… تو با این جلالت قدر، از این بیم داری؟

فرمود: بلی. ستایش می‏کنم پروردگارم را، بر آنچه به من منت نهاده است(1)

احسان و بخشش امام علیه‏السلام از همین منشأ ایمان و مبدأ خیر، که مبتنی بر مشارکت خداوند در اموال و نعمتها و بخششهای او، و بر مبنای فضل و کرمی که درباره وی ارزانی داشته است سرچشمه می‏گیرد اما حقوقی که خداوند واجب فرموده و امام علیه‏السلام در این حدیث، به آن اشاره کرده، همان دستگیری بینوایان و تهیدستان زمان است، آنانی که شرایط بیرحمانه‏ی حاکم بر اوضاع، زندگی آنها را واژگون و از هستی تهی ساخته است، و یا توان کار، برای به دست آوردن زندگی بهتر را از دست داده‏اند، و یا درمانده و از وطن و کاشانه خود، به دور افتاده‏اند، و دیگر کسانی که ضرورتهای زندگی آنان را وادار کرده که از دیگران درخواست کمک کنند.

بی‏شک سؤال و خواهش خواری است و موجب از میان رفتن عزت و آبروی سائل می‏شود. زیرا او دست نیاز دراز می‏کند، و با دیده خواهش و التماس، به مسؤول می‏نگرد و همه قلب خود را متوجه آن چیزی می‏کند که به او داده می‏شود.

و امام علیه‏السلام در این حدیث، ما را متوجه حقیقتی والا و انسانی می‏کند، و آن این است که چیزی را که انسان به سائل می‏دهد، بخشش نیست، بلکه شکر نعمتی است که خداوند به او تفضل فرموده است، از این رو دارنده نعمت، مادام که حقوق واجب الاهی را نپرداخته‏اند، در آزمون و خطر بزرگی است. و روش امام علیه‏السلام در عطا و بخشش از همین زاویه، و ناشی از حقیقت والای انسانی است. از یسع بن حمزه نقل شده که گفته است:

من در مجلس امام رضا علیه‏السلام مشغول گفتگو با او بودم، و مردم بسیاری در خدمت آن بزرگوار گرد آمده بودند و از حلال و حرام، می‏پرسیدند، ناگهان مردی بلند قامت وارد شد، و گفت: سلام بر تو، ای فرزند پیامبر خدا، من مردی از دوستان تو، و پدران و نیاکانت هستم، و از زیارت خانه خدا بازگشته‏ام، و خرجی خود را از دست داده‏ام، و چیزی که بتوانم با آن، خود را به منزل دیگر برسانم، ندارم، اگر موافقت فرمایی، و مرا به دیار خویش فرستی، من دارای نعمت و دولتم، و استحقاق صدقه ندارم، آنچه را مرحمت فرمایی، از طرف شما صدقه خواهم داد.

امام علیه‏السلام فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کناد. سپس رو به مردم کرد و به سخنان خود،

ادامه داد، تا این که مردم پراکنده شدند، و جز او، و سلیمان جعفری و خثیمه و من، کسی در خدمت امام علیه‏السلام باقی نماند، امام علیه‏السلام به ما فرمود: اجازه می‏دهید داخل منزل شوم.

سلیمان عرض کرد: خداوند امر تو را پیشی دهد.

امام علیه‏السلام برخاست، و وارد حجره شد، ساعتی درنگ فرمود، سپس بیرون آمد، و در را بست و دستش را از بالای در بیرون آورد، و فرمود: خراسانی کجاست؟

گفت: این جا هستم.

فرمود: این دویست دینار را بگیر، و با آن هزینه و خرجی راه خود را تأمین کن، و به اینها تبرک جوی، و از جانب من صدقه مده، و بیرون شو تا تو را نبینم و مرا نبینی. پس از این خراسانی بیرون رفت.

سلیمان به امام علیه‏السلام عرض کرد: فدایت شوم، به او مهربانی فرمودی، و مال فراوان به او بخشیدی ولی چرا صورت خود را پنهان داشتی؟

امام علیه‏السلام فرمود: چون نیاز او را برآوردم، نخواستم ذلت خواهش را در چهره او ببینم. آیا این حدیث پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نشنیده‏ای که: کار نیکی که در پنهانی انجام شود، برابر هفتاد حج است، و افشاکننده‏ی کار بد، خوار، و پنهان‏کننده آن، آمرزیده است. آیا گفته «اول» را نشنیده‏ای؟

متی آته یوما لأطلب حاجة++

رجعت الی أهلی و وجهی بمائه(2)

بلی امام علیه‏السلام هنگامی که عطای خویش را به سائل می‏دهد، خود را از او پنهان می‏دارد، تا خواری خواهش را در چهره او نبیند، وسائل هم به سبب این که هنگام اخذ عطا، چشمش به روی عطاکننده نیفتد، عزت نفس خود را همچنان نگه دارد، امام علیه‏السلام از او می‏خواهد، بیرون رود، تا او را نبیند، برای این که نفس خویش را از غرور این احساس که منتی بر سائل نهاده حفظ کند، وسائل را هم از اظهار امتنان نسبت به خویش بازدارد.

«امام علیه‏السلام در روز عرفه، همگی اموال خود را، انفاق فرمود، فضل بن سهل به او عرض کرد، این کاری زیان‏آور بود…

امام علیه‏السلام فرمود: بلکه بسیار سودآور بود، چیزی را که با آن پاداش و بخشایش خداوند

را می‏خری زیان به شماره میاور»(3)

نیکی و بخشش امام علیه‏السلام برای این نیست، که دوستی دیگران را به دست آورد، و آنان را به جانب خود بکشاند، بلکه به اعتبار این است که کرم و بخشش، خویی پسندیده است، که انسان را به پروردگارش نزدیک می‏سازد، و با این کار، خداوند را در آنچه به او داده و در نعمتهایی که به وی تفضل فرموده است شریک خویش قرار می‏دهد، و تفاوت میان بخششهای امام و دیگران همین است.

یعقوب بن اسحاق نوبختی گفته است:

«مردی از جلو ابی‏الحسن الرضا علیه‏السلام عبور، و به او عرض کرد، به اندازه جوانمردی خود، به من بده امام علیه‏السلام فرمود: این را نمی‏توانم.

عرض کرد: به اندازه جوانمردی من.

امام علیه‏السلام فرمود: حالا بلی. سپس فرمود ای غلام دویست دینار به او بده»(4)

خودداری امام علیه‏السلام از توجه به درخواست نخست این مرد، که به اندازه جوانمردی آن حضرت به او عطا فرماید، شاید برای این است، که تمام دارایی امام علیه‏السلام کمتر از آن مقداری است که جوانمردی او اقتضای آن را دارد.

درباره احسان آن حضرت علیه‏السلام به بینوایان و تهیدستان، معمر بن خلاد حدیث می‏کند، که:

ابوالحسن الرضا علیه‏السلام هنگامی که بر سفره‏ی غذا می‏نشست، قدح بزرگی نزدیک او گذاشته می‏شد، امام علیه‏السلام از بهترین غذاهایی که حاضر می‏کردند، از هر کدام مقداری برمی‏داشت، و در قدح می‏گذاشت، و دستور می‏فرمود، که آن را به بینوایان و درماندگان برسانند، سپس این آیه را تلاوت می‏فرمود، فلا اقتحم العقبة(5) و بعد از آن می‏فرمود: خداوند دانا بود به این که همه انسانها، توان آزاد کردن بنده را ندارند، (با اطعام طعام) راهی برای اینها، به سوی بهشت گشود.(6)

همچنین امام علیه‏السلام از فشار سختی و محرومیتی، که زندگانی بینوایان و تنگدستان را،

دچار دشواری و نومیدی ساخته، آگاه است، از این رو آنها را در طعام پاکیزه خود، شرکت می‏دهد، تا ندای وجدان و احسان را، اجابت، و به محتوای رسالتی که مسؤولیتهای آن را، به عهده دارد، عمل فرموده باشد.

بزنطی نامه‏ای را روایت می‏کند، که امام علیه‏السلام برای فرزندش، امام ابی‏جعفر علیه‏السلام فرستاده است، و در آن روح سخا و بخشش و نیکوکاری، که در نفوس اهل‏بیت علیهم‏السلام راسخ و ریشه‏دار است، برای ما مجسم می‏شود، بزنطی می‏گوید:

«نامه ابی‏الحسن الرضا علیه‏السلام را به ابی‏جعفر علیه‏السلام که بدین شرح بود، خواندم: ای اباجعفر… به من رسیده که هنگامی که سوار می‏شوی، غلامان تو را از «باب صغیر» بیرون می‏برند، و این از بخل آنهاست تا خیری از تو به کسی نرسد، به حقی که بر تو دارم، از تو می‏خواهم، که ورود و خروج تو، جز از «باب کبیر» نباشد، و زمانی که سوار می‏شوی با خود دینار و درهمی برادر، و باید هر کس از تو خواهش عطا کند، به او بدهی و اگر کسی از عموهایت درخواست احسان کند، به او کمتر از بیست و پنج دینار به او مده، و بیش از این را خود دانی، و اگر کسی از عمه‏هایت طلب عطا کند، کمتر از بیست و پنج دینار به او مده، و بیش از آن را مختاری، من خواستار آنم که خداوند مرتبه تو را بلند گرداند، پس بخشش کن و به یاری خدا از تنگدستی بیمناک مباش.(7)


1) کافی، ج 3 ص 502.

2) او کسی است که اگر روزی برای حاجتی نزد او روم، هنگامی که به سوی خانواده خود بازگردم، آبرویم به جای خود باقی است. کافی ج 4، ص 24.

3) مناقب ج 4 ص 361.

4) مناقب ج 2 ص 360.

5) سوره بلد /11، یعنی: باز هم به عقبه (تکلیف) تن درنداد.

6) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 264.

7) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 8.