حسین بن عمر بن یزید از جمله کسانی بود که بر امامت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام توقف کرده و پنج امام بعد از آن حضرت را قبول نداشت، او حکایت کند:
روزی به همراه پدرم نزد امام کاظم علیهالسلام رفتیم و پدرم هفت سؤال مطرح کرد که حضرت شش تای آنها را پاسخ فرمود.
پس از گذشت مدتی از این جریان، من با خود گفتم: همان سؤالها را از فرزندش، حضرت رضا علیهالسلام میپرسم، چنانچه همانند پدرش پاسخ داد، او نیز امام و حجت خدا میباشد.
چون نزد ایشان آمدم و سؤالها را مطرح کردم، همانند پدرش، امام کاظم علیهالسلام – حتی بدون تفاوت در یک حرف – پاسخ داد و از جواب هفتمین سؤال خودداری نمود.
و هنگامی که خواستم از محضرش خداحافظی کنم، فرمود: هر یک از شیعیان و پیروان ما در این دنیا به نوعی گرفتار و دچار مشکلات هستند؛ پس اگر صبر و شکیبائی از خود نشان دهند، خداوند متعال پاداش هزار شهید به آنها عطا مینماید.
و من در این فکر فرورفتم که این سخن به چه مناسبتی بیان و مطرح شد؛ و با حضرت وداع کردم.
بعد از مدتی به درد پا مبتلا گشتم و سخت مرا آزار میداد تا آن که به حج خانهی خدا رفتم و امام رضا علیهالسلام را ملاقات کردم و از شدت درد و ناراحتی پا سخن گفتم و تقاضا کردم دعائی را برای شفا و بهبودی آن بخواند؛ و پای خود را جلوی حضرت دراز کردم، فرمود: این پا، ناراحتی ندارد، آن پایت را بیاور.
وقتی پای دیگر خود را دراز کردم، حضرت دعائی خواند و لحظاتی بعد، به طور کلی درد و ناراحتی پایم برطرف شد.(1)
– همچنین آوردهاند:
شخصی به نام احمد بن عبدالله، به نقل از غفاری حکایت کند:
روزی خدمت حضرت رضا علیهالسلام رفتم و گفتم: مقداری قرض دارم و توان پرداخت آن را ندارم؛ و مقدار آن را مطرح نکردم.
حضرت دستور داد غذا آوردند و چون غذا خوردیم فرمود: آنچه زیر تشک نهاده شده بردار و بدهی خود را بپرداز.
وقتی تشک را بلند کردم مقداری دینار زیر آن موجود بود، برداشتم و چراغی را آوردم و آنها را شمردم چهل و هشت دینار بود.
در بین آنها یک دینار مرا جلب توجه کرد، آن را برداشتم و نزدیک چراغ آوردم، دیدم بر آن نوشته است: بیست و هشت دینار آن را بابت بدهی خود پرداخت کن و باقی ماندهی آن را هزینهی زندگی خود و خانوادهات قرار بده.(2)
1) بحارالأنوار: ج 49، ص 67، ح 88، اثبات الهداة: ج 3، ص 248، ح 7.
2) إثبات الهداة: ج 3، ص 250، ح 14، بحارالأنوار: ج 49، ص 58، س 15.