هنگامی که مجلس آراسته شد حمید بن مهران بدون مقدّمه شروع به جسارت و توهین کرد و چنین گفت: یا ابوالحسن از تو حکایت ها نقل می کنند و تو را بی اندازه توصیف می نمایند مثلاً می گویند به دعای تو باران آمده حال آن که باران آمدن امری طبیعی است و نیازی به دعای شما نبوده و می گویند مانند تو هیچ شخصی نیست درحالی که مانند خلیفه هیچ شخصی نیست و او تو را به این مقام رسانیده چرا چنین کارهایی انجام می دهی که مردم به نفع تو دروغ جعل کنند و تو را از خلیفه بهتر بدانند.
آن گاه امام رضا لب به سخن گشودند و چنین فرمودند: آن چه خداوند به من داده است بی حدّ و اندازه است و به دیگران نداده و نمی توانم مردم را از یادآوری نعمت هایی که خداوند به من داده باز دارم و در ذکر آن غرض و نظری ندارم و ریاکاری هم نمی نمایم و این که می گویی خلیفه این مقام را به من داده حقیقت آن بر من معلوم است و منزلتی که خلیفه به من داده همان موقعیّتی است که عزیز مصر به یوسف داد که سرانجام کار آن ها روشن است.