جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توضیحات پاورقی ها

زمان مطالعه: 11 دقیقه

مربوط به داستان (نقشه قتل امام رضا وعقیم ماندن آن):

توضیح درباره‌ی لغت «سعی و سعایت»: سعی و سعایت که در این داستان آمده و در این سرگذشت «سعایت» به معنی بدگویی است ولی در اصل این لغت از اضداد است. یعنی هم معنی مثبت دارد و هم معنی منفی سعی و سعایت هر دو مصدر ثلاثی مجرد می باشد و از سعی یسعوا می آیند.

الف: اگر معنی مثبت داشته باشد مصدر آن از «السّعی» است مانند این دو مثال:

1. مثالی از قرآن کریم خداوند جل و علا در آیه 35 سوره نازعات چنین می فرمایند: لیس للانسان الا ما سعی؛ یعنی: از برای انسان هیچ کاری مانند کوشش مهم نیست.

2. مثالی دیگر این که: سعی للأمر؛ سرعت و کوشش نمود در آن کار.

ب: اگر سعی یسعوا از سعایت باشد معنی منفی می دهد:

1. مثال از قرآن کریم: خداوند جل و علا در آیه 51 سوره حج می فرمایند: والذین سعوا فی آیاتنا معاجزین اولئک اصحاب الجحیم؛ و آنان که در رد و انکار آیات ما بدگویی می کنند آن ها اهل دوزخ و آتش هستند.

2. مثال دیگر: سعی بفلان عند الامیر سعایة؛ نزد امیر و فرمانروا برای او بدگویی نمود. برای اطلاعات بیشتر به کشف الآیات قرآن لغت «سعی» و فرهنگ های عربی و فارسی به ویژه فرهنگ سیّاح مراجعه فرمایید.

توضیح درباره داستان (امام و نیشابور و حدیث سلسلة الذهب):

صاحب تاریخ نیشابور: این کتاب از ابوعبدالله حاکم نیشابوری (405 – 321 هـ.ق).

به زبان عربی است که محمد بن حسین خلیفه‌ی نیشابور آن را به فارسی ترجمه نموده است و در بهار سال 1375 آقای دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی مقدمه ای بر آن نوشته و آن را تصحیح نموده و تعلیقاتی بر آن نوشته اند، حاکم در بخش مفاخر نیشابور از حضرت رضا علیه السلام با احترام و تجلیل چنین یاد می نماید:

از آن جمله چون سلطان اولیاء برهان اتقیاء، وارث علوم المرسلین، مهبط اسرار رب العالمین، ولی الله ، صفی الله، فلذة(1) کبد رسول الله (پاره جگر رسول خدا صلی الله علیه وآله)، غوث الائمه و کشف الغمه و…

حاکم مطالبی درباره حضرت رضا علیه السلام نوشته که عناوین آن چنین است:

1. امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در نیشابور.

2. اقامتگاه حضرت در نیشابور.

3. حمام سلطان.

4. درخت بادامی که حضرت به دست خود کاشتند.

5. بر کنار صفه.

6. مشاهده‌ی باب کعبه.

7. رفتن امام رضا علیه السلام به امامزاده محروق.

8. حدیثی که حضرت رضا علیه السلام روایت نموده اند.

برای اطلاع بیشتر به کتاب تاریخ نیشابور که در بالا توضیح داده شد مراجعه شود.

مربوط به پاورقی داستان (گفتار امام رضا درباره جبر و اختیار):

کشف الغمه: نام اصلی این کتاب «کشف الغمه عن معرفة الائمه» این کتاب توسط

بهاءالدین ابوالحسن علی متوفی 692 هـ.ق فرزند فخرالدین عیسی معروف به ابن فخر، محدث و مورخ و نویسنده و شاعر و دولتمرد معروف شیعه در قرن هفتم هجری نوشته شد. او یک کرد بوده و در منطقه ی کردستان کنونی عراق و در شهر «اربل» یا اربیل اقامت داشته. خاندانش اهل علم و دانش بودند این کتاب غالبا به استناد احادیثی مرتب گشته که از طریق اهل سنت و جماعت روایت شده است تا مورد قبول همه مذاهب اسلامی باشد. مطالب این کتاب در تاریخ و مناقب و معجزات چهارده معصوم علیهم السلام است . دیگر آثار او عبارتند از: المقامات الاربع (مقامات چهارگانه)، طیف الاشاء مشهور به رسالة الطیف، هیأت الإمامین (امام السجاد و امام الباقر علیهم السلام).

او در دیوان بغداد به سمت کاتب (از نویسندگان بزرگ) انتخاب شد و نزد علاء الدین جوینی تقرب یافت به طوری که عنوان وزیر به او دادند ولی چون بعد از مدتی یک نفر یهودی به نام سعدالدوله از طرف ارغون شاه ایلخان مغول به وزارت رسید و مسلمانان را اذیت می کرد ابن فخر به ناچار از کار کناره گرفت و تا آخرین لحظات عمر خلوتگاه عزلت و گوشه نشینی را انتخاب نمود و به تحقیق و نویسندگی پرداخت.

مربوط به پاورقی صفحه 18:

شیخ صدوق: مشهور به ابن بابویه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین محدث و فقیه شیعی وفات 381 در ری. پدر او ابوالحسن علی بن حسین در سال 328 با یکی از نواب اربعه امام زمان علیه السلام به نام حسین بن روح نوبختی ملاقات نموده و هم صحبت بوده. او دارای دویست کتاب در فقه و حدیث بوده، از آن جمله کتاب شرایع و کتاب «الرساله» او دارای سه فرزند بود که بزرگتر از همه ابوجعفر محمد بن علی (مشهور به صدوق) برادر میانی او حسن بن علی و برادر کوچک او حسین بن علی محدث و فقیه و استاد سید مرتضی و غضائری بوده به همه ی آنها «ابن بابویه» می گفتند زیرا یکی از اجداد آنها «بابویه» نام داشته و ابن بابویه مشهور «ابو جعفر

محمد بن علی معروف به شیخ صدوق است. اینک فشرده ای درباره ی شیخ صدوق:

محمد بن علی قمی محدث و فقیه بزرگ شیعه او از اساتید بسیار از جمله پدر خود ادب و فقه را فراگرفت و مشایخ دیگر وی دویست تن بودند. صدوق با سلاطین و بزرگان شیعه زمان خود ارتباط داشته و سفری برای ملاقات با ابوعبدالله نقیب به خراسان بزرگ آن دوره به شهر بلخ داشته و کتاب مشهور و معروف «من لا یحضره الفقیه» که یکی از کتاب های اربعه مشهور مذهب شیعه است، بنا به درخواست حاکم بلخ نوشته است. وی در بغداد تدریس می نمود و در دربار آل بویه می زیست و رکن الدوله و وزیر او صاحب بن عباد او را گرامی می داشتند.

ابن بابویه عیون اخبار الرضا را به نام صاحب بن عباد نوشت. از جمله آثار او عبارتند از:

1. اکمال الدین 2. امالی 3. معانی الاخبار 4. کتاب التوحید 5. ثواب الاعمال 6. علل الشرایع 7. الخصال 8. الاعتقادات.

او متولد «قم» و متوفی در «ری» و آرامگاه او در شهر ری زیارتگاه عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت است.

مربوط به داستان (امام رضا و ترس و خشیت از خدا):

صولی: ابراهیم بن عباس بن محمد بن صول کاتب، مشهور به «صولی»، نویسنده و شاعر مشهور وفاتش در 243 هـ.ق جدّ دوم او «صول» نام داشته و از مردم جرجان (گرگان) بوده است. آثار او عبارتند از: کتاب رسائل، کتاب الدّولة العباسیة، کتاب «العطر» و در لغت نامه و فرهنگ کتابی دارد به نام «بطیخ».

مربوط به پاورقی داستان (نخستین وقایع امامت امام رضا):

ابن ابی الحدید (586 – 655) عزالدین عبدالحمید بن محمد بن حسین ابی الحدید مدائنی، ادیب و مورخ، او از رجال اواخر دوره ی خلافت عباسی است. ولی اهل تسنن و از نظر عقاید کلامی معتزلی مذهب بود.

معتزله از نظر عقاید کلامی با اشاعره هم عقیده نیستند. اصول دین در نزد آنها

چهار اصل است: 1. توحید 2. نبوت 3. عدل 4. معاد. یعنی آن ها مانند مذهب تشیع عدل را جزء اصول دین می دانند و اصول دین در نزد سنی های اشعری مذهب سه اصل می باشد: 1. توحید 2. نبوت 3. معاد و همان طور که می دانیم اصول دین در نزد مذهب امامیه پنج اصل است: 1. توحید 2. نبوت 3. عدل 4. امامت 5. معاد.

از این نظر عقاید کلامی معتزله به شیعه نزدیک تر است تا عقاید کلامی اشعری ها. در زمان عباسیان معتزله جمعیت قابل توجهی را تشکیل می دادند و مأمون خلیفه ی عباسی به شدت از آن ها پشتیبانی می نمود و دستور داده بود که اشاعره را با دلیل و برهان محکوم کنند. بنیانگزار این مذهب داوود بن علی ظاهری اصفهانی بود، و چون لقب بنیانگزار این مذهب «ظاهری» بود به پیروان او یعنی معتزله، ظاهری هم می گفتند. یکی دیگر از بزرگان این مذهب محمد بن داود ظاهری بود که در بغداد به دست مخالفین خود کشته شد، اکثر خلفای بنی عباس به مأمون با معتزله مخالف بودند.

معتزله را به سبب این که با دلیل و برهان صحبت می نمودند و با عقاید اکثر علمای اشعری مذهب مخالفت می کردند به بهانه های واهی سرکوب می نمودند. بر علیه آنها جوسازی می نمودند، به آن ها تهمت های ناروا می زدند و چون دستگاه خلافت هم طرفدار اشعری ها بود از آنها حمایت می نمود. لذا پیروان این مذهب تقیه می کردند و بر اثر مرور زمان به صورت اقلیتی خیلی ضعیف درآمدند و در پنهانی می زیستند. با این که آتش زیر خاکستر بودند ولی دوباره در زمان آخرین خلیفه ی عباسی «مستعصم» دوباره معتزله جان گرفتند، چون این خلیفه وزیری داشت به نام ابن علقمی. این وزیر مردی دانشمند و دانش دوست و شیعه مذهب بود و به دانشمندان از هر مذهبی احترام می گذاشت ابن ابی الحدید که در آن زمان می زیست اهل تسنن و از نظر کلامی معتزلی مذهب بود. او در ادبیات عرب مسلط و استاد بود و تا اندازه ای از تعصب جاهلانه دور بود. لذا در گفتن وقایع تاریخی سعی کرده بی طرفی را رعایت نماید. به خواهش ابن علقمی شرحی بر نهج البلاغه

نوشت و در میان شرح هایی که اهل سنت بر نهج البلاغه نوشته اند، بدون اغراق شرح ابن ابی الحدید یکی از شرح های خوب و مفید نهج البلاغه است. عقاید کلامی او باعث شده که در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار دقت کند به طوری که اشعار عربی او را که در مدح امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام سروده و از نظر فصاحت و بلاغت آن قدر زیباست که در حرم آن حضرت آن را با خط طلا و زیبا نوشته اند. از دیگر آثار این دانشمند بزرگ اهل سنت عبارت از:

1. العقبری الحسان

2. شرح محصل

3. شرح یاقوت.

برای اطلاع کامل از عقاید کلامی امامیه، معتزله، اشاعره به فرهنگ دهخدا و کتاب «تاریخ مذاهب اسلامی» مراجعه شود.

مربوط به ابن ابی الحدید:

ابن علقمی: ابوطالب مؤید الدین محمد بن محمد آخرین وزیر شیعه مذهب دربار خلافت عباسی او در زمان مستعصم آخرین خلیفه آل عباس به مدت چهارده سال مقام وزارت داشت. هنگامی که میان شیعیان و سنی های بغداد نزاع درگرفت، مستعصم به فرزند خود ابوبکر که ولیعهد او بود دستور داد که به طرفداران و سربازان خود بگوید که محله های شیعه نشین بغداد را تاراج نمایند.

ابن علقمی از این کار زشت خلیفه بسیار ناراحت شد و منتظر فرصتی مناسب بود که کار او را یکسره نماید. هنگامی که هلاکو قصد گشودن شهر بغداد را داشت، پنهانی با خواجه نصیرالدین طوسی وزیر هلاکو که او هم شیعه مذهب بود ارتباط پیدا کرد. وقتی که لشکریان مغول به ظاهر وارد بغداد شدند به خلیفه ی عباسی اطمینان داد که هلاکو و لشکریان او به شما کاری ندارند، می آیند و حوائجی دارند بزودی شهر را ترک خواهند نمود و هلاکو قول داده که دختر خود را به عقد پسر شما ابوبکر درآورد.

هنگامی که هلاکو وارد بغداد شد، به سادگی همه ی دربانان دربار خلافت را دستگیر نمود و در نتیجه عده ی زیادی از آل عباسی و حتی خود خلیفه به قتل رسیدند و سلسله‌ی منحوس عباسی برای همیشه از صفحه ی روزگار محو گردید. هلاکو

حکومت بغداد را به ابن علقمی داد.

ابن علقمی مردی دانش دوست و عاشق کتاب بود و خط زیبا و خوشی هم داشت و مشوق ادیبان و دانشمندان وقت بود و کتابهای زیادی به نام او تألیف شده است. در وجه تسمیه نام او گویند چون نهری به نام علقمه حفر نمود به همین سبب او را علقمی نامیدند.

مربوط به (داستان درخت شفابخشی که امام هشتم آن را کاشته بودند):

سَیمجور: یا سیمجوریان، نام خاندان معروف امیران قهستان (خراسان جنوبی منطقه ی بیرجند) و نیشابور (غرب خراسان) مؤسس این خاندان «سیمجور دواتی» بود او اول از خادمان اسماعیل سامانی بود و بعد به مقام سرداری سامانیان درآمد، نامبرده مؤسس خاندان سیمجوری بود و اسامی بزرگان این خاندان عبارتند از:

1. ابراهیم سیمجور 2. ابوالحسن محمد بن ابراهیم سیمجور 3. ابو علی محمد بن ابراهیم سیمجور 4. ابوالقاسم علی بن محمد بن ابراهیم بن سیمجور 5. ابوالحسن بن ابوعلی محمد بن محمد 6. ابوسهل بن ابوالقاسم علی بن محمد بن ابراهیم. شخص مورد نظر در داستان بالا نفر شماره 2 یعنی ابوالحسن محمد بن ابراهیم سیمجور است. سیمجوریان که معلوم نیست برای چه منظوری بوده، همیشه با علویان در گرگان و با صفاریان در سیستان درگیر جنگ و گریز بودند و آن چه از نوشته های فرهنگ دهخدا به دست می آید، مردم آنها را نمی خواستند ممکن است چون مردم شمال ایران و مردم منطقه ی سیستان تمایلات شیعی داشتند و پیرو اهل بیت و ائمه بودند لذا تمایلی به این خاندان یعنی سیمجوریان نداشته اند و یا ممکن است درگیری سیمجوریان برای توسعه ی قلمروشان بوده. والله اعلم (به نقل از فرهنگ دهخدا جلد 9 قسمت «س»).

مربوط به (داستان ابوفراس حمدانی و اشعار او بر علیه بنی امیه و بنی عباس):

ابوفراس: (320 – 357 هـ.ق) (با ابونواس اشتباه نشود). حارث بن ابی العلاء

سعید بن حمدان بن حمدون الحمدانی متولد شهر موصل، او پسر عموی سیف الدوله امیر حمدانیان بود. او در جنگی که میان او و خاندان حمدانی روی داد به قتل رسید. شعر او جنبه عاطفی دارد که بر وجدان و درون هر انسانی اثر می گذارد. او داری دیوان شعر است که «ابن خالویه» آن را جمع آوری نموده است. مشهورترین اثر او کتابی است که قصاید او در آن جمع آوری شده و «الرومیات» نام دارد؟ ثعالبی درباره ی او چنین می گوید: او یگانه ی روزگار خویش و آفتاب درخشان عصر خود بود و شعر او در ادب و فضل و بلاغت مشهور است.

ابن خالویه: حسین بن خالویه (متولد 980 هـ.ق) لغوی و نحوی ساکن حلب (یکی از شهرهای شام سوریه) او به خدمت امیر سیف الدوله و فرزندان او درآمد. آثار مهم او عبارتند از: «إعراب ثلاثین سورة من قرآن» و «کتاب لَیسَ».

ثعالبی: (961 – 1039 هـ.ق) ابومنصور نیشابوری معروف به «ثعالبی» ادیب و لغوی و مورخ دوره عباسی. او بیش از سی و شش اثر دارد که در آن ها اشعار و رسائل (نامه ها) و اخبار مختلف را جمع آوری نموده است. از جمله در ادبیات و تاریخ، کتاب «یَتّمة الدّهر فی شعراء اهل العصر» و کتابهای «لطائف المعارف» و «فقه اللغه»، «کتاب الامثال» از جمله ی آثار او می باشد.

ابن سکره: محمد بن عبدالله بن محمد از اخلاف مهدی سومین خلیفه ی عباسی. او دارای دیوان شعری بوده که پنجاه هزار بیت داشته، اشعار او در تشبیهات بدیعه و فکاهه معروف است «ناگفته نماند که مهدی عباسی فرزند منصور، و پدر هادی و هارون بوده و همه می دانیم که (به قول صاحب قابوس نامه که درباره ی انسانهای دو

چهره می گوید: گندم نماهای جو فروش) این افراد که به ظاهر خود را از خاندان اهل بیت و هاشمی و دوستدار خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله می دانستند ولی همین ها پنج تن از امامان معصوم علیهم السلام ما را به شهادت رسانیدند (از امام هفتم تا امام یازدهم علیهم السلام).

ابن سُکره هم به تأسی از جد خود منصور و همیاری با اقوام و خویشان دنیافروش خود، به خود حق می دهد که به خاندان عصمت و طهارت اسائه ادب نماید. با این که می دانست اجداد او لیاقت خلافت را نداشتند، او به روشنی می دانست روباه صفتان به جای شیران منبر خلافت رسول خدا صلی الله علیه وآله را تصرف نموده اند.

محمد بن امیر حاج حسینی: نام این شخص در فرهنگ ها مخصوصاً در المنجد الاعلام و فرهنگ دهخدا مشاهده نگردید. (ضمناً سُکره در لغت به معنای سبد گل است).

مربوط به (یک داستان دیگر از پیش بینی امام رضا درباره شهادت خود):

بغداد: پایتخت فعلی عراق، منصور اولین خلیفه ی عباسی در سال 144 هـ.ق به صورت شهر تأسیس نمود و آن را مدینة الاسلام (شهر اسلام) نام نهاد و سپس به عنوان پایتخت حکومت عباسی در آورد. بغداد تا سال 221 هـ.ق پایتخت خلفای عباسی بود تا این که معتصم پایتخت عباسیان را به شهر سامرا منتقل نمود ولی این شهر دوباره از سال 279 هـ.ق به وسیله ی «معتضد» شانزدهمین خلیفه ی عباسی به پایتختی برگزیده شد (سامراء به مدت 58 سال پایتخت بوده) و تا سقوط عباسیان یعنی سال 656 هـ.ق پایتخت آل عباس بود. در سال 1258 میلادی و در سال 1400 میلادی به وسیله ی هلاکو و تیمور لنگ ویران شد، بغداد و سرزمین عراق مدت ها زیر سلطه ی امپراطوری عثمانی بود، دولت انگلیس آن را در سال 1917 میلادی تصرف کرد. ارتش عراق در سال 1920 تشکیل شد و در عراق بر علیه

استعمار انگلیس انقلاب رخ داد و آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی عراق را از چنگال انگلیسی ها رهانید تا این کشور در سال 1932 به استقلال کامل رسید. بغداد دارای شش ناحیه است: بغداد بزرگ، کاظمین، محمودیه، تِکریت، سامراء. کاظمین مدفن دو تن از امامان شیعه (امام کاظم و امام جواد علیه السلام) جزء شهر بغداد می باشد.

به بغداد «مدینة المنصور» و «زوراء» هم گفته شده است و این که چرا به آن بغداد می گویند؟ در فرهنگ دهخدا چنین آمده است:

الف: برخی گویند اصل آن «باغ داد» بوده به سبب آن که هفته ای یک بار انوشیروان امپراطور ساسانی در آن باغ بار عام دادی و دادرسی ستمدیدگان نمودی، و به کثرت استعمال «بغداد» شده است.

ب: نام بغداد که امروزه اعراب آن را بغداد ) ضمّ ب) تلفظ می نمایند. بی شک ایرانی است، مرکب از «بغ» و «داد» یعنی خداداده، در قرون وسطی لغت های مختلف این نام وجود داشته و بغدان بیشتر استعمال می شده، لغت های مختلف آن عبارتند از: بغذاذ، بغذاد، بغدان، بغدین، مغدان.

تذکر مهم: میرزا شیخ محمد تقی شیرازی همان طور که بیان شد فتوی به اخراج انگلیسی ها از عراق را داد که منجر به استقلال عراق شد. او ارتش عراق را در سال 1920 بنیان نهاد. به او میرزای کوچک هم می گویند و میرزای بزرگ آیت الله میرزا سید محمد حسن شیرازی است که به تحریم تنباکو در زمان ناصرالدین شاه فتوی داد و به صاحب تحریم تنباکو معروف است. این مرجع بزرگ دینی نزدیک به 50 سال قبل از میرزا محمد تقی شیرازی می زیسته است. ضمنا میرزای بزرگ (صاحب تحریم تنباکو) اولین مرجع تقلیدی بود که در شهر سامرا سکونت گزید و این شهر را که اکثر قریب به اتفاق ساکنین آن اهل سنت هستند، مرکز تدریس خود قرار داد. (برای توضیح بیشتر به فرهنگ دهخدا و فقهای نامدار شیعه مراجعه شود)


1) الفلذ: جمع آن افلاذ، تکه ای از جگر. الفلذة ج فلذ – فلذ افلاذ: تکه ای از جگر، کبد: ج اکباد و کبود «جگر».