جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تسخیر هندوستان و پیامدهایش

زمان مطالعه: 3 دقیقه

نادر در زمان جنگ قندهار سفیری به دهلی فرستاد و از محمد شاه گورکانی پادشاه هند تقاضا کرد که از ورود افغانی‏های فراری به خاک هند جلوگیری کند، ولی او اعتنایی به این درخواست نکرد. نادر این عمل را بهانه‏ی کشورگشایی خود قرار داد و لشکرش را به سوی هند گسیل کرد.

او با سپاهی گران از طریق قندهار به سوی هندوستان رهسپار شد. لشگرکشی نادر به هند، پیامدهایی بسیار داشت از جمله این که:

خزانه و جواهرات سلطنتی هندوستان به نادر تقدیم شد.

ممالک غرب رودخانه‏ی اتک و سند نالاسنگرا (یکی از شعبه‏های سند) یعنی پیشاور و کابل و غزنین و کوهستان افغانستان و ایالت تته به ایران واگذار شد.

افزون بر جواهرات سلطنتی و تخت طاووس و نه تخت مرصع و دیگر سلاح‏های مرصع و مقداری مسکوک طلا و نقره و پارچه‏های قیمتی و وسایل خانه و اسلحه و توپ، 1000 فیل و 000 / 17 اسب و 000 / 10 شتر و صد خواجه و 130 نویسنده و 200 آهنگر و 300 بنا و صد سنگ‏تراش و دویست تاجر از هند به ایران آورده شد و همچنین 000 / 60 جلد از کتب خطی گرانبها، که برخی از آن‏ها را نادر خود از کتابخانه پادشاهی هند جدا کرده بود، به ایران گسیل داشت و به آستان قدس رضوی و کتابخانه‏ی شاهی تهران سپرد.

اما در این لشکرکشی اگر برای ایران فوایدی منظور شود، برای دولت و ملت هند صدمات سنگین و جبران ناپذیری نهفته بود؛ زیرا اساس حکومت مرکزی را که خود به جانب اضمحلال می‏رفت – سست‏تر کرد.(1)

نادر شاه پس از پیروزی بزرگ خود در هندوستان تصمیم گرفت به ماوراءالنهر و ترکستان حمله کند و حاکمان شهرهای غربی رود جیحون و شهر خوارزم را، که خود را مستقل می‏دانستند و از حکومت مرکزی ایران اطاعت نمی‏کردند – دوباره به اطاعت وادار سازد. از این رو، به سوی بخارا حرکت کرد و ابوالفیض خان، حاکم بخارا، چون توان مقاومت نداشت، بی‏درنگ اعلان اطاعت کرد. نادر حکومت بخارا را با عنوان سلطنت دوباره بدو بخشید و دختر او را به عقد خویش در آورد.

روش نادر آن بود که پس از فتح نواحی مختلف، بهترین جوانان آن نواحی را لباس رزم می‏پوشاند و از سپاهیان خود می‏کرد. در بخارا نیز ده هزار تن از جوانان ماوراءالنهر به اردوی نادری پیوستند و فرزند حکیم آنالیق وزیر ابوالفیض به سرداری‏شان تعیین شد.

نادر آن گاه به سوی شهر خوارزم حرکت کرد. انتظار او آن بود که ایلبارس خان، حاکم ازبک خوارزم ابراز بندگی و اطاعت کند، ولی برخلاف انتظار او چنین نشد. وی حتی چند تن از نمایندگان نادر را که برای مذاکره نزد او رفته بودند به قتل رساند. نادر پس از شنیدن این خبر با همه‏ی نیروی خود به خوارزم شتافت و در جنگی خونین ایلبارس را شکست داد. پس از این پیروزی، ایلبارس را نزد او آوردند. دستور داد ایلبارس و بیست تن دیگر از بزرگان خوارزم را بی‏درنگ گردن بزنند.(2)

نادرشاه پس از این پیروزی‏ها از طریق مرو و کلات روانه‏ی مشهد شد. وی در اواخر شوال 1153 ه. ق به مشهد رسید. در این هنگام نادر در اوج اقتدار می‏زیست و شهر مشهد وسعت بسیار یافته و همچون یک شهر مرکزی شده بود. این پیرزوی‏های پی‏درپی، نادر را سخت مغرور ساخت و این غرور زمینه‏ی نابودی تمام دستاوردها و افتخارات وی را فراهم ساخت.

در این هنگام از تجاوزات دگر باره‏ی عثمانیها اخبار تازه‏ای به نادر شاه رسید. نخست تصور می‏شد که نادر سپاه خود را به سوی غرب ایران خواهد برد، اما چنین نکرد. وی تصمیم داشت قوم لزگی را مجازات کند. لزگی‏ها (یا لگزی‏ها) که در قفقاز در لگزستان (حوالی دربند شیروان) ساکن بودند، مردمی سرسخت و شجاع بودند. آنان هنگام عزیمت نادر به هندوستان، به بخشی از سپاه ایران به فرماندهی ظهیرالدوله، برادر نادر شاه، حمله کردند و سپاه ایران را سخت شکست داده، برادر نادر را به قتل رساندند. همین امر موجب شد که پادشاه ایران، کینه‏ی لزگی‏ها را به دل گیرد و در اندیشه‏ی انتقام باشد.

نادر با سپاهی گران به سوی داغستان حرکت کرد. وی برای رسیدن به داغستان مجبور بود از راه استراباد و مازندران بگذرد. هنگام عبور از مازندران در نزدیکی محلی به نام زیراب حادثه‏ای اتفاق افتاد که مسیر زندگی او را تغییر داد.

رویداد این بود که در میان جنگل انبوه، ناگهان شخصی، که در پناه درختی کمین کرده بود، نادرشاه را هدف تیر خود قرار داد. این تیر به خطا رفت و تنها زیر بازوی راستش را خراشید و انگشت دست چپ را نیز قطع کرد و سرانجام در گردن اسب فرورفت. اسب بر زمین درغلتید. نادر با خشم بسیار فرمان داد فردی را که تیراندازی کرده است دستگیر کنند، اما جست و جوی سپاهیان بی‏نتیجه ماند. نادر از همان جا به فرزند خود، رضا قلی میرزا، که هم رکابش بود، بدگمان شد و او را در تهران گذاشت و خود با سپاه به سوی داغستان حرکت کرد.(3)


1) همان؛ ص 22 و 21.

2) همان؛ ص 22 و 23.

3) همان؛ ص 23.