صلابت و استقامت امام علیهالسلام در موقعیتهای سخت و دشواری، که موجب برانگیختن بحرانهای نفسانی و عاطفی است، برای ما آشکار میشود، هنگامی که مأمون آن حضرت علیهالسلام را به خراسان احضار کرده بود، و امام علیهالسلام برای وداع خانه خدا عازم مکه میشد، لحظه جدایی آن حضرت، از یگانه فرزندش ابیجعفر، محمد بن علی الجواد علیهالسلام از جمله همین موقعیتهای دشوار است، که امام علیهالسلام با آن برخورد کرد، ولی آن حضرت با دلی استوار و مطمئن به قضا و قدرالاهی، در برابر آن پایداری و شکیبایی فرمود.
امیة بن علی میگوید:
در سالی که ابیالحسن الرضا علیهالسلام خانه خدا را زیارت کرد، و از آن جا عازم خراسان شد، من در مکه خدمت آن حضرت نشسته بودم، ابیجعفر محمدالجواد علیهالسلام نیز همراه آن حضرت بود، در این هنگام امام رضا علیهالسلام آخرین وداع خود را از خانه خدا، به عمل آورد، سپس به مقام ابراهیم علیهالسلام آمد، و نماز گزارد، و ابوجعفر علیهالسلام نیز بر دوش «موفق» شروع به طواف خانه کعبه کرد، و وقتی به حجرالاسود رسید، نشست، چون جلوس ابیجعفر علیهالسلام طول کشید، موفق به او عرض کرد: فدایت شوم برخیز!
ابیجعفر علیهالسلام فرمود: از این جا برنمیخیزم، تا آنگاه که خدا بخواهد و آثار اندوه در چهره آن حضرت نمایان بود. موفق نزد امام رضا علیهالسلام آمد، و عرض کرد:
فدایت شوم، ابوجعفر در کنار حجرالاسود نشسته، و برنمیخیزد. امام رضا علیهالسلام برخاست، و نزد اباجعفر آمد، و فرمود: فرزندم برخیز!
ابیجعفر علیهالسلام گفت: نمیخواهم از این جا برخیزم.
امام رضا علیهالسلام فرمود: آری برخیز فرزندم.
ابیجعفر علیهالسلام گفت: چگونه برخیزم، و حال آن که مشاهده کردم، که خانهی کعبه را آن چنان وداع کردی، که گویی دیگر به سوی آن باز نخواهی گشت.
امام رضا علیهالسلام فرمود: برخیز فرزندم، پس از آن ابیجعفر علیهالسلام برخاست.
آن حضرت، در زمان خلافت هارون، در برابر انواع ستمها و سختیها، تحمل و شکیبایی فرمود، حبس طولانی پدر و مصیبت او، مشاهده انواع شکنجهها و عذابهایی که در این دوره به علویان وارد شد، و بالاخره سعایت ناجوانمردانه دشمنان او نزد
هارون، برای کشتن و از میان بردن او.
شکیبایی و بردباری آن حضرت،دردوره خلافت مأمون، و در برابر سیاست مرموز و مزورانه و پشتپرده او، بویژه پس از تفویض ولایتعهدی، درجه صبر و تحمل آن حضرت را، برای ما آشکار میسازد. با توجه به این که امام علیهالسلام بخوبی میدانست، که مأمون در کردار و رفتارش با او، اخلاص ندارد، و آنچه درباره او میکند مجرد یک نمایش سیاسی است، که میخواهد با یک بازی ماهرانه، از طریق واگذاری ولایتعهدی، پایههای لرزان حکومت خود را استوار سازد.
روایت یاسر خادم برای ما آشکار میکند، که امام علیهالسلام در دوران ولایتعهدی، تا چه اندازه، از ناراحتی و فشار درونی، رنج میبرد، و تا چه حد از سوءرفتار مأمون و دستگاه او، دچار حزن و اندوه بود، و همه این تلخیها و ناراحتیها را امام علیهالسلام با صلابت و صبر و سکوت تحمل میفرمود، یاسر خادم گفته است:
در روز جمعه، هنگامی که امام رضا علیهالسلام از مسجد بازمیگشت، و عرق و غبار بر آن حضرت نشسته بود، دستهای خود را به آسمان بلند کرد، و میگفت، خداوندا! اگر فرج و رهایی من، از آنچه درآنم به مرگ است، شتاب فرمای، و همین ساعت آن را برسان.
آری او حجت خدا بر خلق است، میبیند که به حق عمل نمیشود، و باطل را جلو نمیگیرند، و خود هم قدرت حاکمیت ندارد، همین کافی است، که درجه صبر و تحمل آن حضرت، دانسته شود.