چنان که تاریخ میگوید، کسانی که این فتنه را برانگیخته، و این اختلاف را به وجود آوردهاند، از کارگزاران امام موسی بن جعفر علیهالسلام و خزانهداران اموالی بودند، که از شیعیان جمعآوری میشد، و هنگامی که امام علیهالسلام به شهادت رسید نزد ابیحمزه بطائنی سی هزار دینار، و نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار، و نزد عثمان بن عیسی رواسی سی هزار دینار و شش کنیزک بود.
تمایلات نفسانی و انگیزههای شیطانی آنها را از تسلیم این اموال به فرزند امام علیهالسلام و جانشین پس از او بازداشت و آنانرا برانگیخت که مرگ امام موسی بن جعفر علیهالسلام را انکار کنند، و او را زنده و در نزد پروردگارش مرزوق بدانند، و اموال را نگه دارند، تا بازگردد و به او تسلیم کنند.
از احمد بن حماد روایت است که گفت: یکی از کارگزاران امام علیهالسلام عثمان بن عیسی است، که در مصر بود، و اموال بسیاری از جمله شش کنیز در نزد او بود.
ابوالحسن الرضا علیهالسلام درباره کنیزکان و اموال به او پیغام فرستاد. در پاسخ نوشت، پدرت نمرده است.
امام علیهالسلام به او پاسخ داد، که او مرده، و میراث او را قسمت کردهایم و در صحت خبر مرگ او تردید نیست و بر عثمان اقامه حجت فرمود، عثمان بن عیسی در جواب نوشت: اگر پدر تو نمرده، تو را در این اموال حقی نیست، و اگر چنان که میگویی مرده است او به من دستوری نداده که چیزی از این اموال را به تو بدهم. و من کنیزکان را آزاد کرده به شوی دادهام.
در روایت کتاب غیبت شیخ طوسی چنین است: پدر تو نمرده، و او زنده و پاینده است، و هر کس بگوید مرده است او یاوه گفته است(1)
علی بن ابیحمزه بطائنی، و زیاد قندی، به دنبال پیگیری امام علیهالسلام برای استرداد اموال و مطالبه از آنها کوشیدند که در برابر امام علیهالسلام بایستند، و وجود هر گونه اموالی را نزد خود انکار کنند، لیکن یونس بن عبدالرحمن، یعنی همان کسی که این دو نفر سعی کردند، با
دادن مال او را فریب دهند، و در جرگه واقفیها درآورند، پرده از کار اینها برمیدارد، و آنها را دزدان و غصبکنندگان اموال امامت، معرفی میکند. یونس میگوید:
هنگامی که ابوابراهیم علیهالسلام وفات یافت، در نزد هر یک از کارگزاران آن حضرت، اموال زیادی بود، و همین امر سبب شد، که به طمع تصرف این اموال، مرگ آن حضرت را انکار کنند، و مدعی وقف و ختم امامت شوند، چنان که در نزد زیاد قندی هفتاد هزار دینار، و نزد علی بن ابیحمزه بطائنی سیهزار دینار بود، و من هنگامی که این وضع را مشاهده کردم و حق را شناختم، و آنچه را درباره ولایت و امامت ابیالحسن الرضا علیهالسلام میدانم دانستم، و به دعوت مردم برای روآوردن به سوی او پرداختم، این دو تن در پی من فرستادند و گفتند: انگیزه تو در این کار چیست؟ اگر خواهان دارایی هستی ما تو را بینیاز میکنیم، و ده هزار دینار تعهد کردند، و گفتند از این رویه بازگرد، اما من خودداری کردم، و به آنها گفتم از ائمه صادقین علیهمالسلام به ما روایت رسیده که فرمودهاند: هنگامی که بدعتها آشکار شود، بر عالم است که عملش را اظهار کند، و اگر آشکار نکند، از نور ایمان تهی شود… و من در هیچ حالی، جهاد در راه دین خدا را رها نمیکنم، اینها به من دشنام دادند، و کینه مرا به دل گرفتند(2)
1) عیون اخبارالرضا؛ ج 1 ص 113؛ غیبت شیخ طوسی ص 47.
2) عیون اخبارالرضا ج 1 ص 112.