امام رضا صلوات الله علیه چند روزی که به عنوان استراحت و رفع خستگی راه درمرو و پایتخت مأمون سپری کرد.مأمون با آن حضرت مذاکراتی داشت که در آن گفت و گوها خلافت را به صورت تمام و ناتمام به حضرت پیشنهاد نمود، ولی امام صلوات الله علیه به شدّت از پذیرش آن خودداری نمودند.
فضل بن سهل با شگفتی گفت: هیچگاه مثل آن روز خلافت را بیارزش و خوار ندیدم که مأمون با اصرارآن را به علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه پیشنهاد میکرد و امام صلوات الله علیه شدیداً از قبول آن
خودداری مینمود.(1)
مأمون در نخستین مذارکره به علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه عرض کرد: یا بن رسول الله! من از فضل و علم و تقوا و پزهیزکاری و عبادات تو آگاه هستم و شما را نسبت به خلافت اولی و سزاوارتر از خود میدانم.
امام رضا صلوات الله علیه فرمودند:
من به بندگی خدا افتخار میکنم و به واسطهی زهد در دنیا امید نجات از شرور دنیا را دارم و به واسطهی پرهیز از محرّمات امیدوارم به غنیمتهای آخرت نایل شوم و به واسطهی فروتنی در دنیا، عزّت نزد خداوند متعال را امیدوارم.
مأمون عرض کرد: ولی من صلاح میبینم که خود را از خلافت برکنار کرده و آن را به شما واگذار کنم و خود با تو بیعت نمایم.
حضرت فرمودند: اگر این خلافت از آن توست و خداوند آن را برای تو قرار داده است، پس برای تو جایز نیست که لباسی را که خداوند بر تو پوشانیده است در آورده و به دیگری بپوشانی و اگرخلافت حقّ تو نیست و شأن تو نبوده جایز نیست آنچه را که آنِ تو نیست به دیگری تفویض نمایی.
مأمون عرض کرد: یا بن رسول الله! شما ناگزیری که این امر را
بپذیری) !! (.
حضرت فرمودند: من هرگز به میل خود چنین کاری را قبول نمیکنم.
مأمون چند روز در این پیشنهاد کوشید کرده و اصرار نمود تا این که از این امر مأیوس شد و به حضرت عرض کرد: حال که خلافت را نمیپذیری و مایل به بیعت کردن با من نیستی، پس ولی عهد من باش تا این که بعد از من خلافت نصیب تو شود ) !! )
امام رضا صلوات الله علیه در جواب فرمودند: به خدا قسم! پدرم از قول پدرانش از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ایشان از رسول الله صلی الله علیه و آله به من خبر داده اند که همانا من پیش از تو از دنیا میروم، در حالی که مظلومانه به واسطهی سمّ کشته میشوم. ملائکه آسمان و زمین بر من گریه میکنند و در دیارغربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد.
د راین هنگام مأمون گریه کرد و گفت: یا بن رسول الله! در حالی که من زندهام چه کسی تو را میکشد؟ و یا میتواند سوء قصدی به شما داشته باشد؟!!
حضرت فرمودند: همانا اگر میخواستم بگویم چه کسی مرا میکشد، میگفتم.
مأمون عرض کرد: یا بن رسول الله! آیا میخواهی با این سخنان خود را فارغ و این امر را از خود دفع نمایی، برای این که مردم بگویند
تو نسبت به دنیا تقوا داری؟
حضرت فرمودند: به خدا سوگند! از وقتی که پروردگارم مرا خلق کرده دروغ نگفتهام، و به جهت دنیا، نسبت به دنیا زاهد نشدهام و همانا من میدانم که تو چه قصدی داری.
مأمون گفت: (اگر میدانی بگو که) من چه قصدی دارم؟
حضرت فرمودند : اگر بگویم در امان هستم ؟
مأمون گفت: شما در امان هستید.
حضرت فرمودند: تو قصد داری که به این واسطه (یعنی پیشنهاد ولایتعهدی) مردم بگویند: علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه زهد نداشته، بلکه دنیا به او زهد و بیاعتنایی دارد و آیا نمیبینید که چگونه ولایتعهدی را به خاطر طمعی که به خلافت داشت پذیرفت؟!!
در این هنگام مأمون غضبناک شده و گفت: شما همواره به من چیزهایی نسبت می دهید که نسبت به آن اکراه دارم و یا از قدرت من ایمن شدهاید. پس به خدا سوگند یاد میکنم! اگر ولایتعهدی را پذیرفتید که هیچ، وگرنه تو را بر آن مجبور میکنم؛ اگر قبول کردید که هیچ، وگرنه گردنت را میزنم.) !! )
حضرت فرمودند: به تحقیق خداوند متعال مرا نهی فرموده که خود را به دست خود در مهلکه بیاندازم، پس اگر وضعیت چنین است، هر چه میخواهی بکن. و من این پیشنهاد (ولایتعهدی) را میپذیرم
به شرط این که، کسی را نصب نکنم، و کسی را از مقامش برکنار ننمایم و هیچ رسمی و سنّتی را نقض نکنم، و دوررادور در امور مشورت داشته باشم.
مأمون با این شرایط راضی شد و با وجود این که حضرت رضا صلوات الله علیه نسبت به این امر کراهت داشت، آن حضرت را ولیعهد خود قرار داد.(2)
آن گاه جشن ولایتعهدی علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه را به صورت مفصّل و ملوکانه برپا نمود و در این مراسم به کلیهی سران، بزرگان، درباریان ومردم دستور بیعت با آن حضرت را صادرنمود. به خطبا و گویندگان دستور داد که علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه را به مردم معرّفی و از آن حضرت تجلیل نمایند.
همچنین دستور داد سکّههای رایج را به نام مبارک حضرت بزنند و در نهایت تمام نیروهای خود را به کار گرفت که فوری ولایتعهدی حضرت را به جهت هدفی که داشت، در جامعه و مناطق مختلف به زودی منعکس کنند.
1) کشف الغمه: ج 1 ص 103، زندگانی پیشوای هشتم امام علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه: ص 82.
2) عیون اخبار الرّضا صلوات الله علیه ج 2 ص 139، امالی صدوق: ص 68، بحارالأنوار: ج 49 ص 128 ح 3، عوالم العلوم: ج 22 ص.