جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام رضا در رزمگاه ادیان

زمان مطالعه: 10 دقیقه

در بخش‏های قبلی دیدیم که تمام دلایلی که راجع به واقعه‏ی ولایتعهدی آورده شد، نقص یا نقضی دارد؛ و نیز مشاهده کردیم که شرایط بحرانی عجیبی از حیث تنوع فرقه‏های دینی گوناگون در منطقه‏ی عمومی خراسان بزرگ، حاکم بوده است. راقم این سطور، ضمن این‏که به هیچ روی قصد طرد و نفی نظریات متقدمان را ندارد، معتقد است که رمز و راز سفر امام رضا علیه‏السلام را می‏توان در چارچوب همان بحران دینی شرق ایران و کوشش حضرتش برای به سامان رسانیدن آن، تفسیر کرد. آن‏چه که ما را در چنین نگرشی مجاب می‏کند، گفتار خود امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، در هنگام سفر خراسان است؛ آن‏جا که می‏فرمایند:

«خداوندا! تو میدانی که مرا اکراه نمودند و به ضرورت این امر را اختیار کردم… خداوندا! عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نمی‏باشد مگر از جانب تو؛ پس توفیق ده مرا که دین ترا برپا دارم و سنت پیغمبر را زنده بدارم. همانا تویی

مولی و یاور من، و چه نیکو مولا و یاوری هستی.»(1)

بلی، امام علی بن موسی علیهماالسلام برپا داشتن «دین خدا و سنت پیامبر»

را رسالت سفر خویشتن شمرده و این سخن، شباهتی تامل برانگیز – و بلکه حیرت‏آور – با جمله‏ی معروف حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام، در وقت عزیمت به کربلا دارد؛ آن‏جا که در وصیت مشهور خود به محمد حنیفه فرمودند:

«و همانا برای اصلاح امت جدم بیرون شدم، می‏خواهم دین را رواج دهم و از منکرات جلوگیری کنم»(2) راستی از چه رو امام رضا علیه‏السلام، سفر به خراسان را با برپای داشتن دین خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم پیوند داده‏اند؟ چه وجه تشابه یا ارتباطی میان این دو وجود دارد؟ حرکت کربلایی امام حسین علیه‏السلام در مواجهه با بی‏دینی و بدعت‏گذاری یزید و امویان فاسد بود و ثمرات آن البته بر همگان معلوم است؛ لیکن موضوع سفر خراسان چه تناسب یا تشابهی با واقعه‏ی کربلا از حیث عنصر دینمداری امام دارد؟ از این جاست که به مجالس مناظره‏ای می‏رسیم که به ابتکار مامون، میان علمای ادیان و مذاهب گوناگون برپا می‏گشت و در آن‏ها، امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام با نهایت فصاحت و بلاغت، میراث جد بزرگوارشان را در مقابل اشکال تراشی‏های دیگران، محافظت کردند و به مدد علم و دانش بی‏منتهای خود، کمر عالمان برگزیده‏ی ادیان

مختلف را بر خاک تسلیم رساندند. شرح این مناظرات در کتاب‏ها وجود دارد(3) که این مختصر را مجال پرداختن به آن نیست، اما از سخن امام رضا علیه‏السلام این قدر معلوم است که ایشان به آن جلسات مناظره چشم داشته و می‏دانسته‏اند که در «مرو» با ارباب ادیان دیگر، مباحثه خواهند داشت.

پیش از پرداختن به اهمیت آن مجالس مناظره و چگونگی اوضاع دینی در خراسان آن دوران، لازم است تا نخست به این پرسش پاسخ داده شود که مقصد مامون از تشکیل چنان مجالسی چه بوده است؟ آیا همان طوری که برخی گفته‏اند، تخفیف و توهین به امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام هدف اصلی این خلیفه‏ی عباسی بوده است؟ و این‏که با محکوم شدن امام رضا علیه‏السلام در آن مجالس، شان و اعتبار حضرتش در میان عموم مردم خصوصا شیعیان خدشه‏دار شود؟(4)

به باور راقم این سطور، این‏چنین تحلیلی از رویداد مناظره امام علیه‏السلام با علمای ادیان دیگر، منتهای بی‏سلیقگی را می‏رساند؛ چه معلوم است که به هر حال درماندگی ولیعهد رسمی دولت عباسی در مواجهه با پرسش‏های علمای دیگر ادیان، مستقیما به منزله‏ی از سکه افتادن مشروعیت و اعتبار این دولت – و هم‏چنین دین اسلام – در چشم پیروان ادیان دیگر بود؛ و پر واضح است که اگر مامون پیشاپیش از غلبه‏ی قطعی امام علیه‏السلام اطمینان نمی‏داشت، دولتی را که با برادرکشی

به کف آورده بود، در چنان داوی(5) نمی‏گذاشت.

به عبارت دیگر، برای پذیرش این نظریه که هدف مامون از آن مناظرات، تخریب چهره‏ی مقبول امام رضا علیه‏السلام در نزد مردم بوده، مستلزم یک شرط اولیه است و آن این‏که مجالس مذکور فقط با حضور علما و متکلمان اسلامی تشکیل می‏شد؛ زیرا شکست امام رضا علیه‏السلام در مقابل علمای ادیان غیر اسلامی، ضربه‏ی بزرگ بر پیکر حکومت مامون بود که کشورگشایی در شرق را در سر داشت. از طرف دیگر، باید توجه داشت که در هر حال با وجود امر ولیعهدی، شکست امام رضا علیه‏السلام در آن مناظرات، چه در مقابل علمای اسلامی و چه در مقابل نامسلمانان، ثمری جز خسران و تمسخر برای مامون به ارمغان نمی‏آورد که با وجود آن همه مخالفت‏ها، امام رضا علیه‏السلام را جانشین خود ساخته بود. (این نکته به ویژه هنگامی خودنمایی می‏کند که نامه‏ی محمد امام و سیاست نگاه به شرق عباسیان را به یاد آوریم.)

در واقع نکته این جاست که مامون خود مردی دانشمند بوده و شخصا بر سرآمد بودن حضرت رضا علیه‏السلام اعترافی آشکار داشته است. از این خلیفه‏ی نابکار عباسی جملاتی باقی مانده که نشان می‏دهد او بر رجحان علمی و دینی بی‏گفتگوی حضرتش واقف و معترف بوده است. از جمله او خطاب به رجاء بن ابی‏ضحاک که مامور آوردن امام علیه‏السلام به مرو گشته بود، گفت: «… بلی ای پسر ابی‏ضحاک، او

بهترین فردی روی زمین، دانشمندترین و عبادت پیشه‏ترین انسانهاست…»(6) پس نمی‏توان گفت که مامون چندان نسبت به مقام شامخ امام علیه‏السلام ناآگاه بوده که نمی‏دانسته کسی را یارای مناظره با ایشان نیست. به علاوه از منابع تاریخی برمی‏آید که آن حضرت از همان دوران اقامت در مدینه، به دانایی و دانشمندی، شهرتی عالم‏گیر داشته‏اند. از جمله این‏که: شیخ طبرسی از ابوالصلت هروی نقل کرده که گفت:

«ندیدم عالمتری از علی بن موسی الرضا علیهماالسلام و ندیدم عالمی مگر آنکه شهادت داد بمثل آنچه من شهادت داده‏ام… و شنیدم از آنحضرت که می‏فرمود من می‏نشستم در روضه‏ی منوره و علماء در مدینه بسیار بودند و هر گاه از مسئله عاجز می‏شدند، جمیعا به من رجوع می‏کردند و مسائل مشکله‏ی خود را برای من می‏فرستادند و من جواب می‏گفتم»(7)

این‏گونه، درست نیست که گمان کنیم مامون آن جلسات مناظره را برای محکوم کردن امام علیهم السلام و کاستن از محبوبیت ایشان تشکیل می‏داده است؛ چه همان طوری که گفته آمد، این امر ارکان دولت او را در مخاطره‏ای سخت می‏انداخت. این مامون البته خبیث ‏مردی بود که در کارها حیله و خدعه و

نیرنگ بی‏شمار داشت، لیکن چنین می‏نماید که در وقت خلافت او، امپراطوری عباسی، به ویژه از جانب مرزهای شرقی، سخت در مخاطره بوده؛ زیرا اساسا این ناحیه – یعنی خراسان و ماوراءالنهر – از دیرباز، پناهگاه ناراضیان و مرتدان و مخالفانی گشته بود که در تلاش برای رهایی از ضربت بغداد نشینان، دورترین مرزها را برگزیده بودند. اگر بار دیگر به بخش «شرق: رزم‏گاه ادیان» نظری بیفکنیم، هم از تنوع یا رواج حیرت‏آور ادیان و باورهای غیر اسلامی درین ناحیه، شگفت‏زده خواهیم شد؛ و هم‏راز آن مجالس مناظره را درمی‏یابیم. در واقع به باور راقم این سطور، دلیل تداوم اقامت مامون در خراسان آن هم پس از غلبه بر امین، بحران عظیمی بود که در خراسان بزرگ جریان داشت و چنان افتاده بود که خلیفه به تن خویش بر رفع مخاطرات همت گمارد؛ همان طوری که هارون‏الرشید نیز دو باری به این ناحیه رفت تا شخصا با دشمنان – اعم از شیعیان و مرتدان – نبرد کند.(8) ازین منظر، درخواست مصرانه‏ی مامون برای آمدن امام علیه‏السلام به «مرو»، ناشی از آن بود که او دریافته بود در مواجهه با جمعیت کثیر کافران پیروان دیگر ادیان که سخت در پی اشکال کردن بر اسلام و قیام علیه حکومت بودند، ناتوان است(9) و در عین حال از مانور

ولایتعهدی مقصدی خاص را در چشم داشت که به آن خواهیم پرداخت.

در واقع مامون در چارچوب سیاست نگاه به شرق، سر آن داشت تا خود را از حیث دینمداری به مرتبه‏ای ارتقاء دهد که بتواند از نیروی نهفته در خراسان بزرگ، بهره‏برداری کند و در عین حال نیک می‏دانست که کار خراسانیان، دیگر با ضربت شمشیر و کشتار مخالفان، راست نمی‏آید. او در عرصه‏ی مناظرات کلامی و علمی، از آن درجه از هوشمندی بهره داشت که بداند درافتادن با علمای ادیان مختلف،بیش از همه از امام رضا علیه‏السلام برمی‏آید که در جمیع جهات، سرآمد اهل علم بود. از طرف دیگر، این سیاس نابکار می‏دانست که غلبه‏ی امام رضا علیه‏السلام بر علمای ادیان مختلف وقتی برای حکومتش ثمر خواهد داشت که حضرت رضا علیه‏السلام جزیی از اجزای این حکومت تلقی شود و این‏گونه پیروزی امام علیه‏السلام می‏توانست سبب افزایش مشروعیت حکومت مامون قلمداد گردد. این امر را می‏توان مهم‏ترین راز تحمیل ولایتعهدی دانست(10) و اندیشید که مامون با این کار

می‏خواسته در عین بهره‏برداری از علم بی منتهای امام علیه‏السلام، مخالفان منکوب شده در مباحثات را به اردوگاه طرفداران خود ملحق کند.

به عبارت دیگر، باید توجه داشت که برای پیروان سایر ادیان، اختلافات و درگیری‏های علویان و عباسیان، آن‏چنان مهم نبود که معیار قضاوتشان راجع به اسلام قرار بگیرد. جزیه‏دهندگان، عملا با دولت عباسی طرف بودند که مظهر و نماد اسلام – در شکل حاکم آن – محسوب می‏شد. در نتیجه، در چشم‏انداز آنان، کشف رمز و راز پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا علیه‏السلام نمی‏توانست مطرح باشد؛ بلکه برای آنان، موضوع در کمال سادگی عبارت بود از مناظره با ولیعهد رسمی دولت اسلامی؛ که غلبه بر او، ساقط شدن دولت عباسی – و نیز اسلام – از هر گونه مشروعیت دینی و سیاسی و حکومتی را به ارمغان می‏آورد؛ و تسلیم شدن به او، به پای همان دولت عباسی نوشته می‏شد. پس به این ترتیب، اگر امام رضا علیه‏السلام توانسته باشد که به نوعی میان خود و دولت عباسی افتراقی را القاء نماید، آن‏گونه که پیروزی‏شان به پای اسلام و تشیع – و نه عباسیان – نوشته شود، این امر را باید دستاورد ذکاوتی بی‏بدیل و استثنایی دانست؛ و این دقیقا همان نکته‏ای است که برتری منش امام رضا علیه‏السلام را بر چشم‏ها می‏نشاند، زیرا امام رضا علیه‏السلام، پیش از آن جلسات مناظره، وجهه‏ی

همت خود را نیل به همین مهم قرار داده بودند و دقیقا به آن نایل شدند:

«چون [مامون] ببیند که با اهل تورات با توراتشان و با اهل انجیل با انجیل‏شان و با اهل زبور با زبورشان و با صابئین به عبری و با زرتشتیان به فارسی و با رومیان به رومی و با هر فرقه‏ای از علماء به زبان خودشان بحث می‏کنم، و آن‏گاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همگی پیروز شدم و همه آنان سخن مرا پذیرفتند، مامون خواهد فهمید که آن‏چه در صددش می‏باشد، شایسته‏ی او نیست، درین موقع است که مامون پشیمان خواهد شد…»(11)

به سخن دیگر، امام علیه‏السلام با هوشمندی و درایت، پیش‏گویی کردند که محکومین آن جلسات به جای تایید دولت مامون در مقام حکومت اسلامی، به اعلمیت و رجحان شخص ایشان واقف خواهند شد و پیشاپیش اعلام کردند که با تحقق این امر، مامون از کردارش پشیمان خواهد گشت. اما مع‏الاسف، این حدیث در بسیاری از منابع به گونه‏ای دیگر تعبیر شده، آن چنان‏که گویا مامون از برگزاری جلسات مناظره، محکومیت امام رضا علیه‏السلام را امید داشته است(12)

باری، به بحث اصلی باز می‏گردیم: می‏توان دید که عزیمت امام علیه‏السلام به خراسان که پس از ابرام و اصرارهای فراوان، حرکتی سترگ و عظیم و پرفایده برای سامان دادن به وضع اعتقادی ناحیه‏ای بود که می‏توان آن‏جا را «رزم‏گاه ادیان» دانست؛ و در عین حال، مخالفت‏های مکرر امام علیه‏السلام با سفر خراسان و یادآوری چندین باره‏ی فرجام ناخوش آن، که در عمل حساب ایشان را از حکومت بنی‏عباس جدا کرد، حرکتی بسیار موثر برای بی‏خاصیت کردن تدبیرهای مزورانه‏ی مامون بود.

به عبارت دیگر، با پیشنهاد ولایتعهدی از سوی مامون، امام رضا علیه‏السلام با دو مسأله‏ی بغرنج رو در رو شدند: از یک طرف منتفی کردن این سفر، به منزله‏ی خالی ماندن عرصه‏ی متشتت خراسان از حجت خدا و توسعه‏ی بحران دینی آن ناحیه می‏بود، و از طرف دیگر قبول دعوت مامون ممکن بود که به کامیابی او از حیث کسب مشروعیت برای حکومتش منتهی شود. امام علیه‏السلام در مقابل این هر دو از جان مبارک خود مایه گذاشت و ضمن انجام مانورهای هوشمندانه‏ای برای رسوا کردن مامون، آن مناظرات را کاملا به سود تشیع – و نه حکومت عباسی- خاتمه دادند و این‏گونه کاری سترگ در جهت احیای دین جد خود به انجام رساندند که در هیچ توصیفی نمی‏گنجد.

به این ترتیب، واقعه‏ی سفر امام رضا علیه‏السلام، امری عادی و صرفا در چارچوب ابرام و اجبار مامون قابل تحلیل نیست. در واقع، بر مبنای اندیشه‏های شیعی، امام رضا علیه‏السلام به عنوان حجت خدا بر زمین، با سفر به خراسان به نبرد با کفر و الحاد شتافتند و آنچه در تاریخ به

عنوان اجبار مامون آورده شده، هرچند که شرط لازم برای این امر است، لیکن به هیچ وجه نمی‏تواند به عنوان شرط کافی تلقی شود. اگر حکمت و عزت اصل دینمداری امام در کار نمی‏بود، امام علیه‏السلام می‏توانست با مامون طور دیگری سلوک کند، اما علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، امام و پیشوا و مقتدای مسلمین بود و همو با ایثار جان به مقابله و مباحثه با اعاظم علمای کفر رفت و پشت همه‏ی آن‏ها را به خاک رساند(13) و دقیقا از همین روست که در روایات علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، به عنوان عالم آل‏محمد صلی الله علیه و سلم معرفی شده‏اند(14) و درست به همین خاطر، در زیارت مخصوصه، حضرتش با عبارت «ولی دینک، القائم بعدلک و الداعی الی دینک و دین آبائه» وصف گشته‏اند.

آری، در اثر حضور عالم آل‏محمد علیه‏السلام بود که در خراسان یکی از پویاترین کانون‏های علوم اسلامی و مخصوصا شیعی پا گرفت، کانونی

که بعدها در حراست اسلام و تشیع نقشی حیاتی ایفاء کرد. برای درک اهمیت موضوع بیاد بیاورید که بسیاری از وزرای ترکان و مغولان، شیعیانی بودند که ازین کانون پرفیض بهره بردند و با کنترل و هدایت این مهاجمین بدوی، جهان اسلام و تشیع را از ویران‏گری و کشتار آنان حفظ کردند. پس، بیهوده نیست که حضرت ختمی مرتب صلی الله علیه و سلم، امام رضا علیه‏السلام را پاره‏ی تن خود نامیدند(14) و اهمیت این امر از آنجا معلوم می‏شود که بجز ایشان، تنها و تنها حضرت علی علیه‏السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام به صفت «بضعة منی» وصف شده‏اند.

بنابر آن‏چه گذشت و در یک جمع‏بندی می‏توان گفت که یکی از مهم‏ترین وجوه زندگانی ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام، دینمداری و محوریت مذهبی آنان است؛ به گونه‏ای که در هر رویداد و حرکتی، امام علیه‏السلام، ارجحیت را به صیانت از دین اسلام و مذهب تشیع می‏دهد. این رویکرد، چه در جنگ و چه در صلح به یکسان قابل دریافت است و ازین منظر، میان صلح امام حسن علیه‏السلام با خیزش امام حسین علیه‏السلام تفاوتی نیست. امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام نیز در همین چارچوب، و در شرایط خاص دوران‏شان، برای حراست از دین قیام کردند و با بنیاد نهادن یکی از پویاترین کانون‏های شیعی در خراسان، دین را از خطر انحرافات قبلی و بعدی رهایی بخشیدند.


1) به نقل «عیون اخبارالرضا»: ج 1، ص 36.

2) رک به «بحارالانوار»: ج 44، ص 329.

3) رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 1، صص 388 – 313.

4) درباره‏ی این نظریه، از جمله رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، ص 387.

5) اصطلاحی در بازی نرد است، نوبت نرد و شطرنج (برهان)، به نقل از دهخدا، ج 6 ص 9150.

6) رک به «بحارالانوار»: ج 49، ص 95 و «عیون اخبارالرضا»: ج 2، ص 183.

7) به نقل از «منتهی‏الآمال»: ص 863.

8) عاقبت هارون‏الرشید در طوس بمرد و گور او از قرار در جنب مضجع امام علیه‏السلام است.

9) پیش از مامون، مهدی عباسی، مناظره علمای اسلامی با ملحدین را تشویق کرده بود، لیکن مامون بیشتر به این کار همت گمارد. او گاه شخصا در مناظرات شرکت می‏کرد و هر سه‏شنبه را به آراستن مجلسی برای مباحثه میان علمای اسلامی با روحانیون ادیان مختلف و حتی زنادقه اختصاص داده بود (رک به «ایران پس از اسلام): صص 434 – 433) با این وصف رویکرد مامون به این امر بسیار عمیق‏تر و بیش‏تر بود.

10) البته اقدام مامون می‏تواند ناظر بر جهات فرعی دیگری هم باشد از جمله این‏که او می‏دانست که ولیعهد قرار دادن امام رضا علیه‏السلام هراسی ناگفتنی را در دل آل‏عباس می‏اندازد و شاید این حرکتی بود که با آن مامون می‏خواست عباسیان مخالف خود را به مرگ بگیرد تا به تب راضی شوند! نیز شاید مامون از تحمیل ولایتعهدی نتیجه‏ای دیگر را هم در چشم می‏داشته و آن کاستن از حشمت امام علیه‏السلام در نزد علویان انقلابی و تولید اختلاف در میان آنان است.

11) رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، ص 316.

12) از جمله رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 1، ص 387؛ که نویسنده موضوع را به حسادت مامون به مقام علمی امام رضا علیه‏السلام ربط داده است. به هر حال، واقعیت این است که مامون وقتی متوجه شد که به هدف خود نرسیده است، از برگزاری جلسات بحث توسط امام رضا علیه‏السلام ممانعت کرد و کوشش نمود تا مردم را از گرد ایشان پراکنده کند؛ درین باره رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، صص 171 – 170.

13) مامون به تشکیل مجالس علمی، اهتمام داشت و از علمای ادیان مختلف دعوت می‏کرد تا با حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام به مباحثه بنشینند. روایتی از شیخ صدوق آورده‏اند که مطابق آن طیف وسیعی از علمای ادیان مختلف در مجالس مامون حاضر می‏شده‏اند… مثل جاثلیق که رئیس نصاری است و رأس‏الجالوت که بزرگ یهود است و رؤساء صابئین و ایشان کسانی هستند که گمان می‏کنند بر دین نوح علیه‏السلام هستند و هربذ اکبر که بزرگ آتش‏پرستان باشد و اصحاب زردشت و نسطاس رومی و متکلمین… (به نقل از «منتهی‏الآمال»: ص 900). از حسن بن محمد نوفلی نقل شده که حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام با هر کدام ازین علماء به زبان خودشان و بر مبنای کتابهایشان سخن گفت و آنانرا مجاب فرمود (درین باره رک به «همان»: صص 911 – 901 که مشروع احتجاجات حضرت را آورده است).

14) رک به «بحارالانوار»: ج 49، ص 100.