در بخشهای قبلی دیدیم که تمام دلایلی که راجع به واقعهی ولایتعهدی آورده شد، نقص یا نقضی دارد؛ و نیز مشاهده کردیم که شرایط بحرانی عجیبی از حیث تنوع فرقههای دینی گوناگون در منطقهی عمومی خراسان بزرگ، حاکم بوده است. راقم این سطور، ضمن اینکه به هیچ روی قصد طرد و نفی نظریات متقدمان را ندارد، معتقد است که رمز و راز سفر امام رضا علیهالسلام را میتوان در چارچوب همان بحران دینی شرق ایران و کوشش حضرتش برای به سامان رسانیدن آن، تفسیر کرد. آنچه که ما را در چنین نگرشی مجاب میکند، گفتار خود امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، در هنگام سفر خراسان است؛ آنجا که میفرمایند:
«خداوندا! تو میدانی که مرا اکراه نمودند و به ضرورت این امر را اختیار کردم… خداوندا! عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نمیباشد مگر از جانب تو؛ پس توفیق ده مرا که دین ترا برپا دارم و سنت پیغمبر را زنده بدارم. همانا تویی
مولی و یاور من، و چه نیکو مولا و یاوری هستی.»(1)
بلی، امام علی بن موسی علیهماالسلام برپا داشتن «دین خدا و سنت پیامبر»
را رسالت سفر خویشتن شمرده و این سخن، شباهتی تامل برانگیز – و بلکه حیرتآور – با جملهی معروف حضرت سیدالشهداء علیهالسلام، در وقت عزیمت به کربلا دارد؛ آنجا که در وصیت مشهور خود به محمد حنیفه فرمودند:
«و همانا برای اصلاح امت جدم بیرون شدم، میخواهم دین را رواج دهم و از منکرات جلوگیری کنم»(2) راستی از چه رو امام رضا علیهالسلام، سفر به خراسان را با برپای داشتن دین خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم پیوند دادهاند؟ چه وجه تشابه یا ارتباطی میان این دو وجود دارد؟ حرکت کربلایی امام حسین علیهالسلام در مواجهه با بیدینی و بدعتگذاری یزید و امویان فاسد بود و ثمرات آن البته بر همگان معلوم است؛ لیکن موضوع سفر خراسان چه تناسب یا تشابهی با واقعهی کربلا از حیث عنصر دینمداری امام دارد؟ از این جاست که به مجالس مناظرهای میرسیم که به ابتکار مامون، میان علمای ادیان و مذاهب گوناگون برپا میگشت و در آنها، امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام با نهایت فصاحت و بلاغت، میراث جد بزرگوارشان را در مقابل اشکال تراشیهای دیگران، محافظت کردند و به مدد علم و دانش بیمنتهای خود، کمر عالمان برگزیدهی ادیان
مختلف را بر خاک تسلیم رساندند. شرح این مناظرات در کتابها وجود دارد(3) که این مختصر را مجال پرداختن به آن نیست، اما از سخن امام رضا علیهالسلام این قدر معلوم است که ایشان به آن جلسات مناظره چشم داشته و میدانستهاند که در «مرو» با ارباب ادیان دیگر، مباحثه خواهند داشت.
پیش از پرداختن به اهمیت آن مجالس مناظره و چگونگی اوضاع دینی در خراسان آن دوران، لازم است تا نخست به این پرسش پاسخ داده شود که مقصد مامون از تشکیل چنان مجالسی چه بوده است؟ آیا همان طوری که برخی گفتهاند، تخفیف و توهین به امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام هدف اصلی این خلیفهی عباسی بوده است؟ و اینکه با محکوم شدن امام رضا علیهالسلام در آن مجالس، شان و اعتبار حضرتش در میان عموم مردم خصوصا شیعیان خدشهدار شود؟(4)
به باور راقم این سطور، اینچنین تحلیلی از رویداد مناظره امام علیهالسلام با علمای ادیان دیگر، منتهای بیسلیقگی را میرساند؛ چه معلوم است که به هر حال درماندگی ولیعهد رسمی دولت عباسی در مواجهه با پرسشهای علمای دیگر ادیان، مستقیما به منزلهی از سکه افتادن مشروعیت و اعتبار این دولت – و همچنین دین اسلام – در چشم پیروان ادیان دیگر بود؛ و پر واضح است که اگر مامون پیشاپیش از غلبهی قطعی امام علیهالسلام اطمینان نمیداشت، دولتی را که با برادرکشی
به کف آورده بود، در چنان داوی(5) نمیگذاشت.
به عبارت دیگر، برای پذیرش این نظریه که هدف مامون از آن مناظرات، تخریب چهرهی مقبول امام رضا علیهالسلام در نزد مردم بوده، مستلزم یک شرط اولیه است و آن اینکه مجالس مذکور فقط با حضور علما و متکلمان اسلامی تشکیل میشد؛ زیرا شکست امام رضا علیهالسلام در مقابل علمای ادیان غیر اسلامی، ضربهی بزرگ بر پیکر حکومت مامون بود که کشورگشایی در شرق را در سر داشت. از طرف دیگر، باید توجه داشت که در هر حال با وجود امر ولیعهدی، شکست امام رضا علیهالسلام در آن مناظرات، چه در مقابل علمای اسلامی و چه در مقابل نامسلمانان، ثمری جز خسران و تمسخر برای مامون به ارمغان نمیآورد که با وجود آن همه مخالفتها، امام رضا علیهالسلام را جانشین خود ساخته بود. (این نکته به ویژه هنگامی خودنمایی میکند که نامهی محمد امام و سیاست نگاه به شرق عباسیان را به یاد آوریم.)
در واقع نکته این جاست که مامون خود مردی دانشمند بوده و شخصا بر سرآمد بودن حضرت رضا علیهالسلام اعترافی آشکار داشته است. از این خلیفهی نابکار عباسی جملاتی باقی مانده که نشان میدهد او بر رجحان علمی و دینی بیگفتگوی حضرتش واقف و معترف بوده است. از جمله او خطاب به رجاء بن ابیضحاک که مامور آوردن امام علیهالسلام به مرو گشته بود، گفت: «… بلی ای پسر ابیضحاک، او
بهترین فردی روی زمین، دانشمندترین و عبادت پیشهترین انسانهاست…»(6) پس نمیتوان گفت که مامون چندان نسبت به مقام شامخ امام علیهالسلام ناآگاه بوده که نمیدانسته کسی را یارای مناظره با ایشان نیست. به علاوه از منابع تاریخی برمیآید که آن حضرت از همان دوران اقامت در مدینه، به دانایی و دانشمندی، شهرتی عالمگیر داشتهاند. از جمله اینکه: شیخ طبرسی از ابوالصلت هروی نقل کرده که گفت:
«ندیدم عالمتری از علی بن موسی الرضا علیهماالسلام و ندیدم عالمی مگر آنکه شهادت داد بمثل آنچه من شهادت دادهام… و شنیدم از آنحضرت که میفرمود من مینشستم در روضهی منوره و علماء در مدینه بسیار بودند و هر گاه از مسئله عاجز میشدند، جمیعا به من رجوع میکردند و مسائل مشکلهی خود را برای من میفرستادند و من جواب میگفتم»(7)
اینگونه، درست نیست که گمان کنیم مامون آن جلسات مناظره را برای محکوم کردن امام علیهم السلام و کاستن از محبوبیت ایشان تشکیل میداده است؛ چه همان طوری که گفته آمد، این امر ارکان دولت او را در مخاطرهای سخت میانداخت. این مامون البته خبیث مردی بود که در کارها حیله و خدعه و
نیرنگ بیشمار داشت، لیکن چنین مینماید که در وقت خلافت او، امپراطوری عباسی، به ویژه از جانب مرزهای شرقی، سخت در مخاطره بوده؛ زیرا اساسا این ناحیه – یعنی خراسان و ماوراءالنهر – از دیرباز، پناهگاه ناراضیان و مرتدان و مخالفانی گشته بود که در تلاش برای رهایی از ضربت بغداد نشینان، دورترین مرزها را برگزیده بودند. اگر بار دیگر به بخش «شرق: رزمگاه ادیان» نظری بیفکنیم، هم از تنوع یا رواج حیرتآور ادیان و باورهای غیر اسلامی درین ناحیه، شگفتزده خواهیم شد؛ و همراز آن مجالس مناظره را درمییابیم. در واقع به باور راقم این سطور، دلیل تداوم اقامت مامون در خراسان آن هم پس از غلبه بر امین، بحران عظیمی بود که در خراسان بزرگ جریان داشت و چنان افتاده بود که خلیفه به تن خویش بر رفع مخاطرات همت گمارد؛ همان طوری که هارونالرشید نیز دو باری به این ناحیه رفت تا شخصا با دشمنان – اعم از شیعیان و مرتدان – نبرد کند.(8) ازین منظر، درخواست مصرانهی مامون برای آمدن امام علیهالسلام به «مرو»، ناشی از آن بود که او دریافته بود در مواجهه با جمعیت کثیر کافران پیروان دیگر ادیان که سخت در پی اشکال کردن بر اسلام و قیام علیه حکومت بودند، ناتوان است(9) و در عین حال از مانور
ولایتعهدی مقصدی خاص را در چشم داشت که به آن خواهیم پرداخت.
در واقع مامون در چارچوب سیاست نگاه به شرق، سر آن داشت تا خود را از حیث دینمداری به مرتبهای ارتقاء دهد که بتواند از نیروی نهفته در خراسان بزرگ، بهرهبرداری کند و در عین حال نیک میدانست که کار خراسانیان، دیگر با ضربت شمشیر و کشتار مخالفان، راست نمیآید. او در عرصهی مناظرات کلامی و علمی، از آن درجه از هوشمندی بهره داشت که بداند درافتادن با علمای ادیان مختلف،بیش از همه از امام رضا علیهالسلام برمیآید که در جمیع جهات، سرآمد اهل علم بود. از طرف دیگر، این سیاس نابکار میدانست که غلبهی امام رضا علیهالسلام بر علمای ادیان مختلف وقتی برای حکومتش ثمر خواهد داشت که حضرت رضا علیهالسلام جزیی از اجزای این حکومت تلقی شود و اینگونه پیروزی امام علیهالسلام میتوانست سبب افزایش مشروعیت حکومت مامون قلمداد گردد. این امر را میتوان مهمترین راز تحمیل ولایتعهدی دانست(10) و اندیشید که مامون با این کار
میخواسته در عین بهرهبرداری از علم بی منتهای امام علیهالسلام، مخالفان منکوب شده در مباحثات را به اردوگاه طرفداران خود ملحق کند.
به عبارت دیگر، باید توجه داشت که برای پیروان سایر ادیان، اختلافات و درگیریهای علویان و عباسیان، آنچنان مهم نبود که معیار قضاوتشان راجع به اسلام قرار بگیرد. جزیهدهندگان، عملا با دولت عباسی طرف بودند که مظهر و نماد اسلام – در شکل حاکم آن – محسوب میشد. در نتیجه، در چشمانداز آنان، کشف رمز و راز پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا علیهالسلام نمیتوانست مطرح باشد؛ بلکه برای آنان، موضوع در کمال سادگی عبارت بود از مناظره با ولیعهد رسمی دولت اسلامی؛ که غلبه بر او، ساقط شدن دولت عباسی – و نیز اسلام – از هر گونه مشروعیت دینی و سیاسی و حکومتی را به ارمغان میآورد؛ و تسلیم شدن به او، به پای همان دولت عباسی نوشته میشد. پس به این ترتیب، اگر امام رضا علیهالسلام توانسته باشد که به نوعی میان خود و دولت عباسی افتراقی را القاء نماید، آنگونه که پیروزیشان به پای اسلام و تشیع – و نه عباسیان – نوشته شود، این امر را باید دستاورد ذکاوتی بیبدیل و استثنایی دانست؛ و این دقیقا همان نکتهای است که برتری منش امام رضا علیهالسلام را بر چشمها مینشاند، زیرا امام رضا علیهالسلام، پیش از آن جلسات مناظره، وجههی
همت خود را نیل به همین مهم قرار داده بودند و دقیقا به آن نایل شدند:
«چون [مامون] ببیند که با اهل تورات با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان و با اهل زبور با زبورشان و با صابئین به عبری و با زرتشتیان به فارسی و با رومیان به رومی و با هر فرقهای از علماء به زبان خودشان بحث میکنم، و آنگاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همگی پیروز شدم و همه آنان سخن مرا پذیرفتند، مامون خواهد فهمید که آنچه در صددش میباشد، شایستهی او نیست، درین موقع است که مامون پشیمان خواهد شد…»(11)
به سخن دیگر، امام علیهالسلام با هوشمندی و درایت، پیشگویی کردند که محکومین آن جلسات به جای تایید دولت مامون در مقام حکومت اسلامی، به اعلمیت و رجحان شخص ایشان واقف خواهند شد و پیشاپیش اعلام کردند که با تحقق این امر، مامون از کردارش پشیمان خواهد گشت. اما معالاسف، این حدیث در بسیاری از منابع به گونهای دیگر تعبیر شده، آن چنانکه گویا مامون از برگزاری جلسات مناظره، محکومیت امام رضا علیهالسلام را امید داشته است(12)
باری، به بحث اصلی باز میگردیم: میتوان دید که عزیمت امام علیهالسلام به خراسان که پس از ابرام و اصرارهای فراوان، حرکتی سترگ و عظیم و پرفایده برای سامان دادن به وضع اعتقادی ناحیهای بود که میتوان آنجا را «رزمگاه ادیان» دانست؛ و در عین حال، مخالفتهای مکرر امام علیهالسلام با سفر خراسان و یادآوری چندین بارهی فرجام ناخوش آن، که در عمل حساب ایشان را از حکومت بنیعباس جدا کرد، حرکتی بسیار موثر برای بیخاصیت کردن تدبیرهای مزورانهی مامون بود.
به عبارت دیگر، با پیشنهاد ولایتعهدی از سوی مامون، امام رضا علیهالسلام با دو مسألهی بغرنج رو در رو شدند: از یک طرف منتفی کردن این سفر، به منزلهی خالی ماندن عرصهی متشتت خراسان از حجت خدا و توسعهی بحران دینی آن ناحیه میبود، و از طرف دیگر قبول دعوت مامون ممکن بود که به کامیابی او از حیث کسب مشروعیت برای حکومتش منتهی شود. امام علیهالسلام در مقابل این هر دو از جان مبارک خود مایه گذاشت و ضمن انجام مانورهای هوشمندانهای برای رسوا کردن مامون، آن مناظرات را کاملا به سود تشیع – و نه حکومت عباسی- خاتمه دادند و اینگونه کاری سترگ در جهت احیای دین جد خود به انجام رساندند که در هیچ توصیفی نمیگنجد.
به این ترتیب، واقعهی سفر امام رضا علیهالسلام، امری عادی و صرفا در چارچوب ابرام و اجبار مامون قابل تحلیل نیست. در واقع، بر مبنای اندیشههای شیعی، امام رضا علیهالسلام به عنوان حجت خدا بر زمین، با سفر به خراسان به نبرد با کفر و الحاد شتافتند و آنچه در تاریخ به
عنوان اجبار مامون آورده شده، هرچند که شرط لازم برای این امر است، لیکن به هیچ وجه نمیتواند به عنوان شرط کافی تلقی شود. اگر حکمت و عزت اصل دینمداری امام در کار نمیبود، امام علیهالسلام میتوانست با مامون طور دیگری سلوک کند، اما علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، امام و پیشوا و مقتدای مسلمین بود و همو با ایثار جان به مقابله و مباحثه با اعاظم علمای کفر رفت و پشت همهی آنها را به خاک رساند(13) و دقیقا از همین روست که در روایات علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، به عنوان عالم آلمحمد صلی الله علیه و سلم معرفی شدهاند(14) و درست به همین خاطر، در زیارت مخصوصه، حضرتش با عبارت «ولی دینک، القائم بعدلک و الداعی الی دینک و دین آبائه» وصف گشتهاند.
آری، در اثر حضور عالم آلمحمد علیهالسلام بود که در خراسان یکی از پویاترین کانونهای علوم اسلامی و مخصوصا شیعی پا گرفت، کانونی
که بعدها در حراست اسلام و تشیع نقشی حیاتی ایفاء کرد. برای درک اهمیت موضوع بیاد بیاورید که بسیاری از وزرای ترکان و مغولان، شیعیانی بودند که ازین کانون پرفیض بهره بردند و با کنترل و هدایت این مهاجمین بدوی، جهان اسلام و تشیع را از ویرانگری و کشتار آنان حفظ کردند. پس، بیهوده نیست که حضرت ختمی مرتب صلی الله علیه و سلم، امام رضا علیهالسلام را پارهی تن خود نامیدند(14) و اهمیت این امر از آنجا معلوم میشود که بجز ایشان، تنها و تنها حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام به صفت «بضعة منی» وصف شدهاند.
بنابر آنچه گذشت و در یک جمعبندی میتوان گفت که یکی از مهمترین وجوه زندگانی ائمهی اطهار علیهمالسلام، دینمداری و محوریت مذهبی آنان است؛ به گونهای که در هر رویداد و حرکتی، امام علیهالسلام، ارجحیت را به صیانت از دین اسلام و مذهب تشیع میدهد. این رویکرد، چه در جنگ و چه در صلح به یکسان قابل دریافت است و ازین منظر، میان صلح امام حسن علیهالسلام با خیزش امام حسین علیهالسلام تفاوتی نیست. امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام نیز در همین چارچوب، و در شرایط خاص دورانشان، برای حراست از دین قیام کردند و با بنیاد نهادن یکی از پویاترین کانونهای شیعی در خراسان، دین را از خطر انحرافات قبلی و بعدی رهایی بخشیدند.
1) به نقل «عیون اخبارالرضا»: ج 1، ص 36.
2) رک به «بحارالانوار»: ج 44، ص 329.
3) رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 1، صص 388 – 313.
4) دربارهی این نظریه، از جمله رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، ص 387.
5) اصطلاحی در بازی نرد است، نوبت نرد و شطرنج (برهان)، به نقل از دهخدا، ج 6 ص 9150.
6) رک به «بحارالانوار»: ج 49، ص 95 و «عیون اخبارالرضا»: ج 2، ص 183.
7) به نقل از «منتهیالآمال»: ص 863.
8) عاقبت هارونالرشید در طوس بمرد و گور او از قرار در جنب مضجع امام علیهالسلام است.
9) پیش از مامون، مهدی عباسی، مناظره علمای اسلامی با ملحدین را تشویق کرده بود، لیکن مامون بیشتر به این کار همت گمارد. او گاه شخصا در مناظرات شرکت میکرد و هر سهشنبه را به آراستن مجلسی برای مباحثه میان علمای اسلامی با روحانیون ادیان مختلف و حتی زنادقه اختصاص داده بود (رک به «ایران پس از اسلام): صص 434 – 433) با این وصف رویکرد مامون به این امر بسیار عمیقتر و بیشتر بود.
10) البته اقدام مامون میتواند ناظر بر جهات فرعی دیگری هم باشد از جمله اینکه او میدانست که ولیعهد قرار دادن امام رضا علیهالسلام هراسی ناگفتنی را در دل آلعباس میاندازد و شاید این حرکتی بود که با آن مامون میخواست عباسیان مخالف خود را به مرگ بگیرد تا به تب راضی شوند! نیز شاید مامون از تحمیل ولایتعهدی نتیجهای دیگر را هم در چشم میداشته و آن کاستن از حشمت امام علیهالسلام در نزد علویان انقلابی و تولید اختلاف در میان آنان است.
11) رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، ص 316.
12) از جمله رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 1، ص 387؛ که نویسنده موضوع را به حسادت مامون به مقام علمی امام رضا علیهالسلام ربط داده است. به هر حال، واقعیت این است که مامون وقتی متوجه شد که به هدف خود نرسیده است، از برگزاری جلسات بحث توسط امام رضا علیهالسلام ممانعت کرد و کوشش نمود تا مردم را از گرد ایشان پراکنده کند؛ درین باره رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، صص 171 – 170.
13) مامون به تشکیل مجالس علمی، اهتمام داشت و از علمای ادیان مختلف دعوت میکرد تا با حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام به مباحثه بنشینند. روایتی از شیخ صدوق آوردهاند که مطابق آن طیف وسیعی از علمای ادیان مختلف در مجالس مامون حاضر میشدهاند… مثل جاثلیق که رئیس نصاری است و رأسالجالوت که بزرگ یهود است و رؤساء صابئین و ایشان کسانی هستند که گمان میکنند بر دین نوح علیهالسلام هستند و هربذ اکبر که بزرگ آتشپرستان باشد و اصحاب زردشت و نسطاس رومی و متکلمین… (به نقل از «منتهیالآمال»: ص 900). از حسن بن محمد نوفلی نقل شده که حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام با هر کدام ازین علماء به زبان خودشان و بر مبنای کتابهایشان سخن گفت و آنانرا مجاب فرمود (درین باره رک به «همان»: صص 911 – 901 که مشروع احتجاجات حضرت را آورده است).
14) رک به «بحارالانوار»: ج 49، ص 100.