سهل بن زیاد از علیّ بن محمّد قاسانی روایت کرده که گفت یکی ازاصحاب به من خبر داد مال زیادی به خدمت حضرت امام رضا علیه السلام بردم و با خود گفتم حتماً امام بسیار خوشحال خواهند شد ولی بر خلاف انتظار آثار شادی را در چهره ی امام نیافتم. غمناک و محزون گشتم امام چون من را ناراحت دیدند به غلامشان فرمودند یک طشت و یک لگن آب بیاور پس از آن برکرسی نشستند و با دست مبارکشان به غلام اشاره نمودند که آب بر روی دست آن حضرت بریزد. راوی گوید به محض این که آب ازلگن بر دست مبارک امام هشتم علیه السلام ریخته می شد دیدم از دست مبارکشان زر و طلای خالص بر طشت ریخته می شود، آن گاه به من نگاه نمودند و فرمودند: کسی که چنین باشد نباید به مالی که تو آورده ای شاد و خوشحال گردد.(1)
1) از محتوای این داستان این طور استنباط می شود که شخصی که این مال زیاد را به خدمت حضرت آورده؟ به مقام والای امامت یا اعتقادی نداشته و یا اگراعتقاد داشته؟ اعتقادش ضعیف بوده و آوردن آن مال زیاد، خیلی برایش جلوه داشته و نمی دانسته امام معصوم علیه السلام نیازی به دنیا و مافیها ندارد و امام هم جوابی دندان شکن به او دادند که بینش و دید خودش را عوض نماید. (مؤلّف کتاب).