جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اقدام مأمون به تدفین حضرت رضا

زمان مطالعه: 2 دقیقه

هرثمه می‏گوید: ناگاه دیدم که خیمه بلند شد و بدن مولایم پاک و پاکیزه در تابوتی گذارده شده، مأمون و همه‏ی حاضرین بر آن نماز گزاردند و آن را حمل کردند. چون به بقعه‏ی هارون رسیدیم، متوجّه شدیم که کلنگ ‏داران می‏خواهند پشت سر هارون برای حضرت قبری حفر کنند. ولی هر چه بر زمین کلنگ می‏زنند، ذرّه‏ای از خاک آن جا به جا نمی‏شود.

مأمون گفت: می‏بینی زمین چگونه از حفر قبر برای او امتناع می‏ورزد؟

یکی از حاضرین به مأمون گفت: آیا تو اقرار به امامتِ حضرت رضا صلوات الله علیه می‏نمایی؟

گفت: آری.

آن مرد گفت: امام باید در کلیه‏ی حالات و شئون (و در حیات و ممات) بر جمیع افراد مقدّم باشد.

هرثمه به مأمون گفت: ای مأمون! مولایم به من امر کرد که یک کلنگ در پیش روی هارون بزنم تا با همان یک ضربه قبر آماده‏ای ظاهر گردد.

مأمون گفت: سبحان الله! خیلی عجیب است، ولی بعد اضافه کرد

که از علی بن موسی هیچ امری غریب نیست. بعد گفت: ای هرثمه! هر چه حضرت گفته بدان عمل کن.

همین که هرثمه یک ضربه‏ی کلنگ پیش قبر هارون زد، قبر آماده‏ای ظاهر شد که در میان آن ضریحی ساخته شده بود.

مأمون گفت: ای هرثمه! او را وارد قبر کن.

گفتم: حضرت به من امر کرده که تا جریاناتی رخ نداده او را وارد قبر نکنم. وقتی طبق پیشگویی امام حضرت صلوات الله آب و ماهیان نمایان شدند، مأمون گفت: علی بن موسی علاوه بر این که در زمان حیات خود همواره معجزات و غرائبی به ما نشان می‏داد، بعد از وفات نیز کراماتی بر ما ظاهر می‏کند.(1)

زمانی که ماهی بزرگ آن ماهیان کوچک را بلعید، یکی از وزرای مأمون به او گفت: می دانی حضرت با این کرامات چه چیزی را برای تو خاطر نشان می‏کند؟

گفت: خیر نمی‏دانم.

آن وزیر گفت: حضرت اشاره به آن دارد که پادشاهی و حکومت شما بنی‏عبّاس مثل این ماهیان کوچک است. یعنی برخلاف قدرت و دولتی که دارید، به زودی مُلک شما از بین خواهد رفت و پایان سلطنت شما به سر خواهد رسید و خداوند متعال شخصی را بر شما

مسلّط خواهد کرد که مانند این ماهی که ماهیان کوچک را نابود کرد، شما را نابود خواهد کرد و انتقام خاندان اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام را از شما خواهد گرفت.(1)

وقتی که ماهی بزرگ، ماهیان کوچک را بلعید و رفت، اباصلت طبق دستور حضرت، دست خود را داخل آب نمود و آنچه که حضرت به او تعلیم نموده بود قرائت کرد؛ سپس آبها به زمین فرو رفت.

هرثمه می‏گوید: بعد از این که آب و ماهیان ظاهر شدند، من تابوت حضرت را کنار قبر گذاردم، ناگهان هاله‏ی سفیدی روی قبرشان را گرفت به شکلی که دیگر قبر نمایان نبود و حضرت داخل قبر برده شد، بدون این که من دست بگذارم. بعد مأمون به حاضرین دستور داد که بر روی حضرت خاک بریزید.

من به او گفتم: حضرت خبر داده که قبر خود به خود پر خواهد شد.

بنابراین حاضرین خاک‏ها را بر جای خود ریختند و همه متوجّه قبر بودند که ناگهان به صورت عجیبی قبر پر شد و از سطح زمین بالا آمد و مأمون و اطرافیان رفتند و ما نیز آن محل را ترک کردیم.(2)


1) عیون اخبار الرّضا صلوات الله علیه ج 2 ص 244، بحارالأنوار: ج 49 ص 302.

2) عیون اخبار الرّضا صلوات الله علیه ج 2 ص 249، بحارالأنوار: ج 49 ص 297.