جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اعتقاد ما درباره خاندان پیامبر

زمان مطالعه: 21 دقیقه

امام رضا علیه‏السلام یکی از عمده‏ترین پایه‏های دین، و جوشانترین چشمه‏های زلال معرفت و یقین به شمار است، اسرار نبوت و ودایع رسالت و امامت بعد از پدر بزرگوارش، امام موسی بن جعفر علیه‏السلام به او منتقل شد و آن حضرت گنجور این اسرار، و فیض‏بخش این آثار بود.

او یکی از امامان دوازده‏گانه اهل بیت علیهم‏السلام می‏باشد، که با دانشهای گوناگون خود، که گاه به اصحاب و شاگردان خود تعلیم، و زمانی در پاسخ پرسشها بیان، و یا به طوری که تاریخ نقل می‏کند، از طریق مباحثات و احتجاجات علمی و عقیدتی با ارباب مذاهب دیگر افاضه می‏فرمود، اندیشه‏های اسلامی را غنی و پربار ساخته است.

خصوصیتی که در زندگانی ائمه‏ی اهل بیت علیهم‏السلام نمایان است و آنان را از دیگران ممتاز و انظار را بدان جلب می‏کند، این است که آنها بر دیگران حق تعلیم و تربیت دارند، بدون این که کسی بر آنان چنین حقی داشته باشد، و بی‏شک این بخششی از جانب پروردگار به آنهاست که اراده فرموده است، آنان را بر آفریدگان حجت قرار دهد. این ادعا را دشمنان آنان، اعم از خلفای زمان و دانشمندان بزرگ و اندیشمندان برجسته معاصر آنان گواهی داده‏اند.

و نیز آنچه این گفته را تأیید و تقویت می‏کند، این که برخی از دانشها و مباحث علوم،

پیش از زمان ائمه علیهم‏السلام روشن و شناخته نبوده است، و بر اثر تعالیم آنان، آشکار و مشکلات آن مباحث، برطرف شده است از این قبیل است دانش شیمی، که امام صادق علیه‏السلام نخستین کس است که آن را می‏دانسته، و مبانی و قوانین آن را بنیان نهاده است، و نیز دانش پزشکی، که امام رضا علیه‏السلام در رساله‏ای که برای مأمون مرقوم داشته ضوابط و دقایق آن را، با اسلوبی تازه و بدیع،و روشی جالب و زیبا شرح داده است. همچنین است بسیاری از دانشهای گوناگون دیگر که در ایجاد احکام و تأسیس مبانی، و توسعه و تنوع بخشیدن به مطالب آنها، بزرگترین سهم را دارا می‏باشند، و اخبار و آثار آنها پر است از شرح این مطالب.

ما از دانشمندان گذشته کسی را نمی‏شناسیم، که امام صادق علیه‏السلام دانش شیمی را نزد او فراگرفته باشد، و یا امام رضا علیه‏السلام پیش او پزشکی خوانده باشد، بلکه این چشمه جوشان دانش را، ائمه علیهم‏السلام یکی پس از دیگری از جد بزرگوار خود به ارث برده‏اند. از این رو می‏بینیم هنگامی که مدرک و مأخذ پاسخ ائمه علیهم‏السلام به مسائل از آنان پرسش می‏شود، پرسش‏کننده را به استنباط خاص خود از کتاب خدا، و یا مصحف فاطمه علیهاالسلام، و یا آنچه از پدرانشان به آنان رسیده است ارجاع می‏دهند و به روایات صحابه و تابعان، و یا ارباب علوم و فنون استناد نمی‏کنند.

تردیدی نیست که احاطه آنان، به انواع علوم و فنون و معارف، آن چنان مایه شگفتی و اعجاب و احترام امت اسلام بوده است، که قول آنان در باره هر مسأله مشکل و موضوع معضلی، که برای دانشمندان و فقها و اندیشمندان معاصر آنان پیش می‏آمده حجت و حکم قاطع بوده است، و هیچ چیزی از آنان پرسش نمی‏شده، مگر این که با کمال سهولت بدان پاسخ قانع‏کننده می‏داده‏اند، آن چنان که مشکل، آسان، و پیچیدگی و ابهام برطرف می‏شده است.

این امتیاز و ویژگی مخصوص آنهاست، و هیچ یک از دانشمندان و فقها و حکما و اندیشمندان اسلام، از هر طبقه و در هر مرتبه از دانش و حکمت و اندیشه، چنین امتیازی را احراز نکرده است.

برای اثبات این ادعا کافی است به گفتگوی جالب امام جواد علیه‏السلام که در آن هنگام، جوانی کم سن و سال بود، با یحیی بن اکثم القضاة حکومت عباسی، آن چنان که

تاریخ و سیر نقل کرده‏اند اشاره کنیم، این گفتگو در مجلسی واقع شد که مأمون به منظور رد اعتراض عباسیان، مبنی بر این که چرا خلیفه می‏خواهد دختر خود ام‏الفضل را به ازدواج امام جواد علیه‏السلام که نوجوان و محتاج به تعلیم و تربیت و فراگرفتن علم دین می‏باشد درآورد ترتیب داده بود، و منظور مأمون این بود تا فضائل امام را بنمایاند، و شایستگی و تقدم او را بر دیگران آشکار سازد. نتیجه این گفتگو و سؤال و جواب و پیروزی آن حضرت و حقارت قاضی‏القضاة و سران دانشمندان و فقهای بزرگی بود که در این مجلس گرد آمده بودند، و همگی به جلالت قدر و مراتب فضل امام علیه‏السلام اعتراف کردند.

همچنین گفته نشده است، که هیچ یک از امامان علیهم‏السلام در پاسخ پرسشهایی که در علوم مختلف و قضایای گوناگون از آنها می‏شده است طفره رفته و یا درمانده باشند، علی‏رغم این که برخی از آنان در سن و سالی بوده‏اند، که معمولا انتظار پاسخ از آنها نمی‏رفته است.

سید مرتضی در امالی خود نقل می‏کند:

ابوحنیفه گفته است: موسی بن جعفر علیه‏السلام را در حالی که کودکی کم سن و سال بود، در راهرو خانه پدرش دیدم، به او گفتم: کسی که غریب و ناآشناست کجا می‏تواند قضای حاجت کند؟ بر من نگریست و فرمود: در پشت دیوار پنهان شود، و از دید همسایگان، خود را نگاه دارد و از انجام دادن این کار در میان نهرها و جویها و در خانه‏ها و میان جاده‏ها و گذرگاهها و درون مسجدها، دوری جوید، و رو به قبله و پشت به آن ننشیند، و جز اینها در هر جا که خواهد کار خود را انجام دهد.

ابوحنیفه گفت: هنگامی که این سخنان را شنیدم، این کودک خردسال، در نظرم بزرگ و در قلبم سترگ آمد، به او گفتم: فدایت شوم، گناه، ناشی از کیست؟

به من نگریست، و سپس فرمود بنشین تا تو را آگاه سازم، من نشستم.

فرمود: گناه بناچار یا از بنده و یا از پروردگارش و یا از هر دوی آنهاست، اگر از خدا باشد بی‏شک او عادلتر و باانصاف‏تر از آن است، که به بنده‏اش ستم روا دارد، و به گناهی که از او سرنزده وی را مؤاخذه کند، و اگر از هر دو ناشی می‏شود، آن که قویتر است به رعایت عدل و انصاف سزاوارتر است، و اگر به تنهایی از عبد سر می‏زند، بحق امر و نهی متوجه او است، و همو است که مستحق ثواب و سزاوار عقاب و

مستوجب دخول در بهشت و یا دوزخ می‏باشد. من گفتم: ذریة بعضها من بعض(1)

علاوه بر این، اگر علوم آنان اکتسابی و از طریق اخذ از استادان و معلمان بود، عمر برخی از امامان مانند امام جواد، و امام هادی، و امام عسکری علیهم‏السلام به این حد نرسیده است که معمولا برای کسب احاطه به انواع علوم و فنون کافی باشد لیکن چنان که ابوحنیفه گفته است ذریة بعضها من بعض. بی‏تردید آنان دانش خود را از منبع رسالت اخذ می‏کردند، و از سرچشمه علوم نبوی سیرآب می‏شدند، و این فضیلتی است که خداوند آنان را بدان مخصوص گردانیده است، تا این که راه هدایت و طریق معرفت را به وجود آنان روشن گرداند، و حق و ایمان را در روی زمین مکانت و منزلت بخشد.

طبرانی در کبیر، و رافعی در مسندش از ابن‏عباس روایت می‏کنند، که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس شادمان می‏شود که همچون من زیست کند، و همچون من بمیرد، و در بهشت عدن که خدایم آن را برپا داشته سکنا گزیند، باید پس از من علی علیه‏السلام را دوست بدارد، و پس از من از اهل بیت من پیروی کند (این را دوبار فرمود) زیرا آنها خاندان و فرزندان منند، از سرشت من آفریده شده‏اند، و فهم و دانش من به آنها داده شده است، وای بر آنانی از امت من که فضل آنها را انکار کنند، و پیوند با مرا بگسلانند، که خداوند شفاعت مرا روزی آنها نگرداند(2)

امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: من و برگزیدگان و پاکانی از فرزندان من، در خردی بردبارترین کسان ودر بزرگی دانشمندترین مردمیم(3)

برخی از مورخان و پژوهشگران که از فهم این مطلب بازمانده‏اند، و از نظر خودشان توجیه معقولی برای این امر نیافته‏اند، کوشیده‏اند که جهت امامان اهل‏بیت علیهم‏السلام معلمان و استادانی پیدا کنند، تا بگویند علوم را از آنها فراگرفته‏اند، چنان که به امام زین‏العابدین و

امام باقر و امام صادق علیهم‏السلام نسبت داده‏اند، که آنان در نزد برخی از اصحاب و تابعان تلمذ و تحصیل کرده‏اند، ولی بر این گفته خود هیچ گونه مستند تاریخی و دلیل قابل اعتمادی ندارند، و گفتار آنها در این باره دروغ محض، و حدس و فرض مغرضانه است.

آنچه نادرستی این دروغها و افتراها را تأیید می‏کند، این است که ائمه علیهم‏السلام: هرگز پاسخ خود را به مسائل به یکی از صحابه و یا تعابعان مستند نمی‏کرده‏اند، بلکه آنچه را در جواب پرسش‏کنندگان بیان می‏فرموده‏اند، به یکی از پدران خود نقل از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله استناد می‏داده‏اند، و یا آن را به صحیفه‏هایی از علوم که وپژه خاندان رسالت می‏باشد و یکی پس از دیگری، آنها را به ارث برده‏اند منسوب می‏داشته‏اند، و این نکته‏ای است که هر کس آثار ائمه‏ی علیهم‏السلام را بررسی کند، و از اخبار آنان آگاهی داشته باشد، آن را درمی‏یابد، چنان که بسیاری از اهل تتبع، به آن تصریح، و قول ما را تأیید کرده‏اند.

به علاوه اگر فرض کنیم، برخی از ائمه علیهم‏السلام در حلقه درس بعضی از صحابه و تابعان حاضر شده‏اند، حضور آنها مفید این معنا نیست که نزد آنها تلمذ کرده‏اند، و این صحابه و تابعان، شیخ و استاد آنها در علوم می‏باشند، زیرا یکی از آثار تلمذ در آن زمان روایت حدیث بوده است، و از هیچ یک از امامان علیهم‏السلام معهود نیست، که جز از طریق پدران خود، نقل حدیث کرده باشند، و اگر روایاتی از آنان جز از این طریق در دست است، که به صحابه و تابعان استناد جسته‏اند، آن روایات مربوط به علوم دین، و یا فنی از فنون نیست، بلکه غالبا مشتمل بر امور عادی خاصی است، که به زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله مربوط می‏شود، و یا در مقام احتجاج با مخالفان است که به روایات اسلاف آنان استدلال شده است، از این جا می‏توانیم بدانیم که چرا گروهی از محدثان اهل سنت احادیث امام صادق علیه‏السلام را ضعیف شمرده و بدانها عمل نکرده‏اند.

همچنان که می‏توانیم از سخنان آنان بدانیم، که امام صادق علیه‏السلام نزد هیچ یک از کسانی که نام می‏برند، درس نخوانده و شاگردی نکرده است.

ابن‏سعد در طبقات آن جا که از امام صادق علیه‏السلام سخن می‏راند، می‏گوید: «او احادیث بسیار دارد، که مستند نیست و ضعیف شمرده می‏شود، بدین علت که یک بار از او پرسیده شد، این احادیث از پدر تو است؟ پاسخ داد: بلی و بار دیگر در پاسخ همین پرسش گفت: که این احادیث را در کتابهای پدرم یافته‏ام».

به ابی‏بکر بن عیاش گفته شد: تو که جعفر را دیده‏ای چرا از او حدیث فرانگرفته‏ای؟ در پاسخ گفت: من درباره احادیثی که روایت می‏کند، از او پرسیدم آیا چیزی از اینها را از کسی سماع کرده‏ای؟ گفت نه ولیکن روایاتی است که از پدرانم نقل می‏کنم.(4)

گویا ابن‏سعد روایات امام صادق علیه‏السلام را به این سبب تضعیف کرده است، که چون برخی از احادیث آن حضرت از طریق اخذ از کتابهای پدرش می‏باشد، و از طریق سماع نیست، و در مجموع دانسته نمی‏شود، که کدام یک از طریق قراءت، و کدام به نحو سماع می‏باشد، ناگزیر باید همه آنها طرح شود، اما این تعلیل نمی‏تواند او را معذور بدارد، زیرا در بسیاری از روایات، که امام علیه‏السلام از پدرانش نقل فرموده، تصریح به سماع شده، و ذکر شده است که پدرش از پدرانش برای او حدیث کرده‏اند، لذا معلوم نیست ابن‏سعد با چه دلیلی این گونه روایات را طرح می‏کند!!

این که ابن‏سعد کثرت احادیث امام علیه‏السلام را تقریبا علت عدم استناد و استدلال به آنها قرار داده است، نیز قابل فهم و توجیه نیست، زیرا اگر چنین علتی مقبول باشد، بر ابن‏سعد است که از استناد به احادیث ابی‏هریره و امثال او خودداری کند، زیرا روایات اینها از پیامبر صلی الله علیه و آله خیلی بیشتر است از احادیث آن گروه از اصحاب، که زیادتر از دیگران با آن حضرت در تماس و بیشتر از همه با او طول مصاحبت داشته‏اند، ولی چه باید کرد، هنگامی که کارها با دیده تعصب سنجش شود، حساب از دست حسابگر به در می‏رود.

بدیهی است سخن ابن‏سعد و ابی‏بکر عیاش، به امام صادق علیه‏السلام زیانی نمی‏رساند، و کلام یحیی بن سعید در آن هنگامی که اشاره به حدیث امام صادق علیه‏السلام زیانی نمی‏رساند، و کلام یحیی بن سعید در آن هنگامی که اشاره به حدیث امام صادق علیه‏السلام می‏کند می‏گوید: «من از حدیث او در دل خود چیزی را احساس می‏کنم» گردی بر دامن آن حضرت نمی‏نشاند، و بی‏گمان اگر این روایات، نقل از ابی‏هریره و معاویهن و مروان بود، در عالیترین درجه وثاقت تلقی می‏شد، ولی نقص روایات امام صادق علیه‏السلام این است که نقل از پدرانش می‏باشد و یا از صحیفه‏هایی است، که از رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست آنها رسیده است.

باری سخنان اینها دلالت دارد بر این که، روایات امام صادق علیه‏السلام از پدرانش، یا از طریق سماع و یا از راه قراءت صحیفه‏های آنها بوده است، و امام علیه‏السلام هرگز حدیثی جز از

آنها روایت نفرموده است، و اگر چنین بود اینها می‏گفتند، و بدان اشاره می‏کردند، و همین مؤید نظر ماست، که امام صادق علیه‏السلام و دیگر امامان اهل‏بیت علیهم‏السلام جز نزد پدران بزرگوار خود، درس نخوانده‏اند، و از کسی علم نیاموخته‏اند.

2

عقیده ما درباره‏ی ائمه علیهم‏السلام آن چنان نیست، که برخی می‏گویند: آنان غیب می‏دانند، و مستقلا صلاحیت تشریع دارند، بلکه باور ما این است: که آنان از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مبلغان و رسانندگان احکام و اسرار دینند که بر امت پوشیده مانده است، و نگهبانان شریعت، و دانایان به مسائل نظری و احکام عملی آن هستند، و ما این معنا را می‏توانیم از حدیث شریف نبوی، که ائمه اهل حدیث و سنت، از شیعه و سنی، آن را روایت کرده و صحیح دانسته‏اند دریابیم، الفاظ حدیث طبق مسند احمد بن حنبل چنین است، که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود است: «انی أوشک أن ادعی فاجیب، و انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الأرض و عترتی أهل بیتی و ان اللطیف الخبیر، أخبرنی: انهما لن فترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما…» یعنی: «من نزدیک است دعوت پروردگار خود را اجابت کنم. دو چیز گرانقدر در میان شما باقی می‏گذارم، کتاب خدا و خاندانم، کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده است، و خاندان من اهل‏بیت منند. و خداوند مهربان آگاه مرا خبر داده است، که این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض بر من وارد شوند، بنگرید پس از من چگونه با آنها رفتار می‏کنید».

در صحیح ترمذی و نسایی است «یا ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا: کتاب الله و عترتی أهل بیت…»(5) یعنی: «ای مردم! من در میان شما باقی گذاشته‏ام

آنچه را، که اگر به آن تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و خاندانم، که اهل‏بیت من هستند….»

و در نقل طبرانی اضافه شده است «فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منکم» یعنی «بر آنها پیشی نگیرید که هلاک می‏شوید، و آنها را علم نیاموزید، که آنان از شما داناترند»

ابن‏حجر گفته است: این بیان دلیل است بر این که هر کس از اهل‏بیت، شایستگی احراز مراتب عالیه مقامات دینی را داشته باشد، بر دیگران مقدم است(6)

صراحت این حدیث نیازی به توضیح و تفسیر ندارد، زیرا کتاب خدا نخستین دستور هدایت، و عترت که همان اهل‏بیت است، دومین راهنمای طریق دین می‏باشند، و بر امت است که راه این دو را در پیش گیرد تا مطمئن شود، که از گمراهی و بیراهه‏روی مصون مانده است.

روشنتر بگوییم: مضمون این حدیث دلالت دارد بر این که شخصیت اهل‏بیت علیهم‏السلام بی‏نظیر و ممتاز است و این همان بی‏نیازی آنهاست از آنچه در دست دیگران است، زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مقام بیان محتوا و حقیقت رسالت خود، آنان را همپایه و همانند کتاب خدا قرار داده است، و منطقی نیست که فرض شود، آنان به دیگران نیازمند بوده‏اند، زیرا در چنین صورتی، دیگران به این که همانند و همپایه کتاب خدا باشند، سزاوارتر خواهند بود، علاوه بر این اگر اهل‏بیت علیهم‏السلام دارای چنین امتیازی نبودند، چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اصحاب و تابعان را همانند کتاب خدا قرار نداده، و یا لااقل آنان را ضمیمه عترت نفرموده است.

برخی از اهل سنت، این حدیث را به نحو دیگری روایت کرده‏اند، چنان که در موطأمالک آمده که راوی گفت «مالک برای من حدیث کرده، که به او چنین رسیده، که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: ترکت فیکم أمرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله و سنة نبیه. یعنی: دو امر را در میان شما وامی‏گذارم مادام که به آنها چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد. و اینها کتاب خدا و سنت پیامبر اوست».

ابن‏حجر در صواعق، این را به طور مرسل آورده است(7)، و طبرانی در أوسط، و ابن‏هشام در سیره، نیز آن را مرسلا و بدون ذکر سند، نقل کرده‏اند، و شاید این راویان به موطأمالک اعتماد کرده‏اند، که او نیز آن را مرفوعا بدون ذکر سند آورده است.

مایه شگفتی است که، استاد محمد ابوزهره، در کتاب خود به نام الامام‏الصادق می‏گوید، کتابهایی از اهل سنت که این حدیث را به لفظ «سنتی» آورده‏اند، معتبرتر از کتابهایی است، که آن را به لفظ «عترتی» روایت کرده‏اند، با این که تنها کتابی که، آن را به لفظ «سنتی» آورده و با لفظ «عترتی» آن را روایت نکرده، همان موطأمالک است، و کتابهای سه‏گانه دیگری، که این حدیث را به لفظ «سنتی» ذکر کرده‏اند، با لفظ «عترتی» نیز روایت کرده‏اند.

و اما کتابهایی که به لفظ «عترتی» آن را روایت کرده‏اند، بیشتر آنها کتب حدیث و تفسیر و سیره است مانند صحیح مسلم، سنن دارمی، سنن ابی‏داوود، سنن ابن‏ماجه، خصایص نسایی، مسند احمد، مستدرک حاکم و بسیاری جز اینها.

مسند احمد، مستدرک حاکم، ذخایر طبری، حلیة الاولیا، کنزالعمال، تفسیر رازی،تفسیر ثعالبی، تفسیر نیشابوری، خازن، ابت=ن کثیر و بسیاری جز اینها.

این روایت با لفظ «عترتی» در سی و دو حدیث از طرق اهل سنت نقل، و چنان که ابن‏حجر گفته، از بیست و چند صحابی، روایت شده، و از طریق شیعه ضمن هشتاد و دو حدیث بیان شده است، و با وجود همه این کتابها و طرق معتبر آن، که برخی از آنها در عالیترین درجه صحت و وثاقت است، و همچنین تواتر آن که کمتر حدیثی از آن برخوردار است، متأسفانه استاد ابوزهره نتوانسته است وثوق و اطمینان پیدا کند، و

روایت مرسل یا مرفوعی را که بیش از یک روایت واحد نیست، آن را در عالیترین درجه وثاقت می‏شمارد، و حدیثی را که نسبت به روایات دیگر متواتر، و بر صحت آن شبه اجماع است، طرح می‏کند.

سپس استاد ابوزهره از خود سخن می‏گوید، و خویش را پیرو حقیقت و واقع می‏شمارد و مدعی می‏شود که آنچه می‏نویسد، برخاسته از علم، و مطابق با موازین عدل و انصاف، و دور از هواداری و تعصب می‏باشد، ولی ما در کتاب آینده خود، به نام الامام‏الصادق با او گفتگوی بسیار داریم، و برخی از سخنان او را که تجاوز از مرز حق، و دور از حقیقت است، نشان خواهیم داد، و روشن خواهیم کرد، که چگونه بعضی از آرای او برخلاف آنچه مدعی شده مبتنی بر هواداری و تعصب می‏باشد.

3

آنچه در این جا ضروری است گفته شود، این است که دانشمندان مذاهب اهل سنت، در هنگامی که آرا و عقاید خود را بیان، و برای اثبات آنها اقامه دلیل و برهان می‏کنند، مغرضانه، ائمه اهل‏بیت را فراموش می‏کنند و از آرا و نظریات آنان ذکری به میان نمی‏آورند، و همه‏ی کوشش آنان این است، که روایات رسیده از طریق صحابه و تابعان و جز آنان را بیان کنند، و در مقام استدلال و قبول و اختیار، به آرا و نظریات آنان، استناد جویند، و بسا که اعمال آنان را سنت به حساب می‏آورند، و پیروی از آن را واجب می‏شمارند.

از این سوی می‏بینیم، ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام روایات این گروه را متعرض نمی‏شوند، و احادیث وارده از طریق اینها را بیان نمی‏کنند، و علی‏رغم این که ابی‏حنیفه و مالک و سفیان ثوری و ابی‏ایوب سجستانی، طلیعه‏داران و پدیدآورندگان مذاهب اهل سنتند، این افراد خود از شاگردان تعلیم یافتگان مدرسه امام صادق علیه‏السلام یکی از ائمه اهل این افراد خود از شاگردان تعلیم‏یافتگان مدرسه امام صادق علیه‏السلام یکی از ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام می‏باشند، حتی ابی‏حنیفه سبب تقدم و پیشی گرفتن خود را بر امثال و اقران خویش، شاگردی و تلمذ نزد امام صادق علیه‏السلام می‏داند، و این گفته او که: «لو لا السنتان لهلک النعمان»(8) نقش تاریخ است منظور او از این دو سال، مدت زمانی بوده است، که در

مدرسه امام صادق علیه‏السلام گذرانیده است، همچنین پاسخ او را به پرسش این که: کدام کس را به فقه داناتر دیده‏ای؟ که گفت: جعفر بن محمد را، تاریخ ثبت کرده است. و نیز بسیاری از گفتارهای پیشوایان و بزرگان اهل سنت، در باره امام صادق علیه‏السلام و دیگر ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام در دل تاریخ ضبط است، که همه از تقدم آنان بر کافه مردم، و نیاز جمیع امت به آنان حکایت دارد، ولی دیده می‏شود بخاری در صحیح خود، از اثبات روایتی که سلسله سند آن، به امام صادق می‏رسد، پرهیز کرده است، زیرا در باره آن حضرت، در دل خود احساس شک و ریب می‏کند.

ابن‏حجر در تهذیب‏التهذیب می‏گوید: دشواری تمیز میان احادیث صحیح و غیر صحیح او، بخاری را وادار کرده که چیزی از احادیث او را روایت نکند(9) ولی ابن‏حجر برای ما بیان نکرده است، که بخاری چگونه میان روایات درست و نادرست ابوهریره و امثال او، از وضاعان و جعل‏کنندگان حدیث، تمیز داده، و صحیح از غیر صحیح آنها را شناخته است، ممکن است ابن‏حجر بگوید بدین علت که، صحابه همگی در نهایت عدالتند ولی بی‏شک این عذری بدتر از گناه می‏باشد، زیرا بررسی احوال صحابه، و رفتار آنها با یکدیگر، و تفسیق برخی از آنها بعض دیگر را کذب این گفته را ثابت و محقق ساخته است.

به راستی ما این وضع شگفت‏انگیز را، به هیچ روی نمی‏توانیم تفسیر و توجیه کنیم، جز این که آن را برخاسته از تعصبات، و ناشی از تأثیرات جو مذهبی حاکم بدانیم، همان جوی که از دیرزمان، به سموم کینه و بغض اهل‏بیت عصمت علیهم‏السلام آمیخته و آلوده بوده است و دنباله‏ای است از کوششهای پیگیر معاویه و یارانش و خلفای جور پس از او که می‏کوشیدند شکافی را که میان امت و خاندان نبوت، به وجود آمده بود، هر چه عمیقتر و وسیعتر گردانند و آنان را از حیات عملی و واقعی زندگی مردم، که به نص پیمبر اکرم صلی الله علیه و آله جز به هدایت و رهبری آنان، سامان نخواهد یافت دور سازند، حدیثی که ذکر شد، و احادیث بسیار دیگری که کتابهای شیعه و سنی از آنها پر است، حاکی این نص است.

در غیر این صورت چگونه می‏توان خودداری و اعراض بخاری را از روایات امام

صادق علیه‏السلام توجیه کرد، در حالی که او از امثال معاویة بن ابی‏سفیان و مروان بن حکم، و عمران بن حطان ستایشگر ابن‏ملجم قاتل امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام، و عمر بن سعد کشنده امام حسین علیه‏السلام روایت می‏کند، و از نقل حدیث فاسقان و کسانی که امت اسلام، آنها را مردود و مطرود شناخته است، دریغ و پرهیز ندارد.

و چگونه می‏توان گفتار سیوطی را نسبت به امام حسن عسکری علیه‏السلام تفسیر کرد که در باره‏ی حدیث آن حضرت می‏گوید: چیزی نیست. بلی امام عسکری علیه‏السلام روایتی در فضیلت حضرت زهرا علیهاالسلام بیان فرموده که با مزاج علمی سیوطی سازگار نبوده، و حدیث آن حضرت را «موضوع» شمرده است.(10)

4

تقدیر چنین بود که، نقشه برکنار ماندن و دور نگهداشتن ائمه علیهم‏السلام اهل‏بیت از امور عامه و مسائل مردم، در تمام دوران حکومت امویان و عباسیان، با پیروزی کامل همراه باشد، جز در زمانی کوتاه، و شرایطی محدود که مقتضیات سیاسی، برای ائمه علیهم‏السلام این امکان را فراهم کرد، که شاگردان و یاران خود را از نظر علمی و فکری از سرچشمه دانش خویش سیرآب سازند. و علی‏رغم محدودیت این فرصت، و کوتاهی این مدت، بسیاری از اسرار علوم و دقایق فنون را آشکار کردند، و در دسترس استفاده مردم قرار دادند، چنان که کتب تاریخ و حدیث و جز آنها، پر از این مطالب، و شاهد این مدعاست.

سبب عمده این که، ائمه علیهم‏السلام در برابر حکام زمان خود، موضع منفی و مخالف داشتند این بود، که آنان را و شیعیان آنها، حکومت این حکام را مشروع نمی‏دانستند، و صلاحیت آنان را برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله گرامی، و زعامت امت تأیید نمی‏کردند، زیرا روش کار و زندگی عملی آنها، به هیچ روی نمایانگر سیره نبوی صلی الله علیه و آله، و پیروی از طریقه‏ای، که بر هر حاکم مسلمان واجب است بدان پای‏بند باشد، استوار نبود، و آن چنان نبودند که امت، بدانها اقتدا کند. و به روش آنها تمسک جوید، و کژیها و انحرافاتی را که دامنگیر آنها می‏شود، به نور هدایت آنها برطرف سازد و با این که ائمه علیهم‏السلام روش منفی و مخالف خود را، در قبال حکام زمان، با مسالمت، اعمال

می‏کردند، با این حال، همین رویه، سختیها و رنجهای بسیاری را، در تمام طول زندگی برای آنها فراهم کرد، و این مصائب و آزارها تنها متوجه آنها نبود، بلکه شیعیان و پیروان آنها نیز از این احوال، بهره بسیار داشتند.

5

ضروری است به این نکته مهم اشاره کنیم، که مخالفت و موضع منفی ائمه علیهم‏السلام و پیروان آنان، در برابر حاکمان زمان، منتهای تأثیر را در ناقلان و گردآورندگان حدیث، به وجود آورده است، زیرا اینها برای دفاع و جانبداری از حاکمان، و هماهنگی با مقاصد آنان قلمهای خود را زهرآگین ساختند، تا آن حد که اگر در سلسله سند حدیثی، یکی از راویان و محدثان شیعه قرار داشت، هر چند این حدیث از کمال صحت و وثاقت برخوردار بود، آن را بکلی طرح می‏کردند و هیچ عذری برای رد آن نداشتند، جز این که یکی از راویان آن شیعی بوده است،و می گفتند در طریق این حدیث، فلانی قرار دارد،که شیعی ست و یا در نهان شیعی است و بالاخره او رافضی و خبیث است، و اوصاف دیگری از این قبیل به او نسبت می‏دادند، که همه نمایانگر تعصب مذهبی شدیدی است، که نتیجه آن دگرگونی معیارهای بینش درست، و مخدوش شدن نظریات سالم و بیطرفانه می‏باشد.

برخلاف این رویه، معیار دانشمندان شیعه در نقد روایات و تشخیص احادیث از نظر صحت و سقم، صدق و کذب راوی است، و صحت یا عدم صحت حدیث، بر همین اساس تعیین می‏شود، بدون این که مذهب و مسلک راوی در نظر گرفته شود، از این رو احادیث بسیاری نزد این طایفه است، که پایه احکام آنها شمرده می‏شود، و بدانها عمل می‏کنند، در حالی که در سلسله سند راویان آنها، یک یا چند نفر غیر شیعی وجود دارد، و ما در این جا درصدد بیان مثال نیستیم، و هر کس بخواهد، می‏تواند به کتب رجال شیعه مراجعه کند، و به این نوع احادیث آگاهی یابد.

از این جا بخوبی آشکار می‏شود، که در زمان ائمه علیهم‏السلام روش اهل سنت، با برادران شیعی خود، در داد و ستدهای علمی، دستخوش احساسات مذهبی و تعصبات سیاسی نبوده است، و این ناهنجاریها در ادوار پس از آن، در میان شیعه و سنی پدید آمده، و با

بروز مجادلات مذهبی، و توسعه مباحثات کلامی، و اظهار تعصبات افتراق‏انگیز شکاف اختلاف وسعت و تعمیق یافته است، و با اعمال شدت و خشونت در میان اصحاب مذاهب،، بالاخره کار به تفسیق و تکفیر و مباح کردن خون و کشتار یکدیگر انجامیده است، چنان که تاریخ، این ماجراهای تلخ را برای ما بیان می‏کند.

اضافه‏بر اینها حکومتهای وقت نیز همواره آتش اختلافات مذهبی را دامن زده‏اند، و این نعره‏های شوم را هر چه بیشتر برانگیخته‏اند و میدان را برای بداندیشان و کینه‏توزان آماده می‏کرده‏اند، تا اینها بتوانند با پخش سموم خود عوامل تفرقه را تغذیه و تقویت کنند، و در نتیجه امت اسلام به این مسائل و مشکلات سرگرم شود، و از توجه به دستگاه حاکمه و مفاسد اعمال و تبهکاریهای اندوهبار آن بازماند، و دولتمردان بی‏دغدغه خاطر از حسابرسی ملت، همچنان به کامجویی و عیش و نوش خود ادامه دهند.

6

اکنون ممکن است پرسش شود، که چرا شیعه تنها به مذهبی اهل‏بیت علیهم‏السلام پای‏بند است، بدون این که اعتنایی به مذاهب دیگر اسلامی داشته باشد؟

اعتقاد ما این است، که پاسخ این پرسش روشن است، و نیازی به بسط کلام، و ارائه‏ی دلیل ندارد. زیرا انسان بنابر فطرت خود هنگامی که برای وصول به مقصد، در پیش روی خویش، طرق مختلف و راههای متعددی را می‏بیند، راهی را که سالمتر و خطر آن کمتر است، برمی‏گزیند، تا رسیدن به هدف، و پیروزی و رستگاری را در پایان راه، برای خود تأمین کرده باشد، و البته بر او لازم است، که مبادا در حرکت خود به جانب مقصود، اشتباه گام بردارد. طبیعی است در این هنگام اگر نتواند راهها را از یکدیگر بازشناسد، و طریق سالمتر را تشخیص دهد، به کسی که این راهها را دانا و آشناست مراجعه می‏کند، ما شاید در این مورد اختلافی نداشته باشیم که راهی را که دانا و آشنای طریق دین، به ما نشان داده و واجب است در آن راه گام برداریم، و راهنمایی و ارشاد او را، تا به آخر به‏کار بندیم، همان مقام رسالت و برانگیزنده اوست، و وظیفه ماست در هر موقع که از شناخت اموری که فهم آن برای ما ضروری است، درمانیم. به راهنماییها و دستورها و

تکالیفی که در این‏باره تعیین فرموده‏اند و البته ما را به نتیجه مطلوب می‏رساند، مراجعه کنیم.

نصوصی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره‏ی معرفی راه راست و طریق بی‏خطر در دست است، و واجب است در آن راه گام برداریم، و از آن دستورها پیروی کنیم، ما را از این که سرگردان باشیم، و به جستجو بپردازیم، رهایی می‏بخشد و بی‏نیاز می‏کند، زیرا اضافه‏بر حدیث تمسک به ثقلین، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کتاب و عترت را با هم حدفاصل، و مرز میان هدایت و کفر معرفی فرموده است، حدیث دیگری نیز از آن حضرت صلی الله علیه و آله وارد است، که عبارت آن، از حدیث ثقلین صریحتر و مفسر آن است، و آن حدیث این است که فرمود صلی الله علیه و آله:

«ألا ان مثل أهل بیتی فیکم، مثل سفینة نوح من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق(11) یعنی: مثل اهل‏بیت من در میان شما، مثل کشتی نوح است، هر کس بر آن سوار شد رستگاری یافت، و هر کس تخلف ورزید غرق شد» طبرانی اضافه کرده است: «و انما مثل أهل بیتی فیکم، مثل باب حطة فی بنی‏اسرائیل من دخله غفرله(12) «یعنی: «جز این نیست، که مثل اهل‏بیت من در میان شما، مثل باب حطه در بنی‏اسرائیل است، که هر کس وارد آن شد آمرزیده شد» و صراحت این حدیث درباره این که، راه سالم و بی‏خطر کدام است بی‏نیاز از شرح و توضیح می‏باشد، زیرا نجات و رستگاری، منوط به پیروی از آنها، و نابودی و غرق در امواج گمراهییها نتیجه تخلف از آنان بیان شده است.

حدیث دیگری نیز در این باره از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وارد است، که فرمود: «که فرمود: «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بیتی أمان لامتی من الاختلاف فی الدین، فاذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس(13)». یعنی: «ستارگان، پناه و امان اهل زمین از غرقند، و اهل‏بیت من امان و پناه امتم از اختلاف در دین می‏باشند، و هر گاه گروهی یا قبیله‏ای از عرب مخالفت آنها کند، دچار اختلاف شود، و حزب شیطان گردد.»

ابن‏حجر در ذیل این احادیث می‏گوید:

«و سبب تشبیه اهل‏بیت به سفینه نوح، این است که هر کس آنان را، از جهت شکر نعمت پروردگار که این شرف را به آنها ارزانی فرموده، دوست بدارد، و بزرگ بشمارد، و از عالمان آنان کسب هدایت کند، از تاریکی مخالفتها رهایی می‏یابد و هر کس از پیروس آنان سرباز زند، در بحر کفران نعمتهای پروردگار غرق، و در بیابان طغیان و سرکشی نابود خواهد شد»(14)

اضافه‏بر این، ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام سرچشمه جوشان دانش بوده‏اند، و پیشوایان علوم اسلامی، و رهبران مذاهب اهل سنت، همه از این سرچشمه سیرآب شده، و بهره برده‏اند، چه مانعی دارد که ما نیز همانند اینها از این منبع زلال بهره گیریم، و کسب علم و معرفت کنیم؟

دیگر این که بنا به اجماع امت، اعمال و رفتار اهل‏بیت عصمت علیهم‏السلام همواره از هر گونه شایبه شک و ریب پاک و منزه بوده است، و برتری و تقدم علمی آنها، مورد اتفاق امت اسلام می‏باشد، و به شهادت سران علم و بزرگان فقه و حتی رجال خلافت، نظر آنها در هر مشکل علمی و معضل فقهی، حجت قاطع بوده است، و همه در برابر رأی آنان به میل یا به اکراه خاضع و تسلیم بوده‏اند.

آری به همین سبب و دلایل دیگر است که ما جز به اهل‏بیت علیهم‏السلام تمسک نمی‏جوییم، و جز در خطفی که آنان ترسیم فرموده‏اند، گام برنمی‏داریم، و به هیچ مذهبی جز مذهب آنان، اعتنا نمی‏کنیم، بویژه این که آنان ما را از آنچه یک انسان مسلمان احتیاج دارد، در تمام شؤون زندگی، بی‏نیاز ساخته‏اند، اعم از امکانات علمی و مایه‏های فکری و شناخت آنچه جد بزرگوار آنان، یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای تبلیغ آن، به رسالت برانگیخته شده است.

بنابراین سزاوار است تاریخ زندگی این امامان بزرگوار را دقیقا بررسی کنیم، و دقایق و ویژگیهای زمان آنان را روشن سازیم، و جهات عظمت و برجستگی شخصیت بی‏مانند آنان را مکشوف داریم، تا بتوانیم از راه و روش آنها الهام گیریم، همچنین باید سیره و سلوک آنان را در ایام حیات، با رفتار و اعمال دیگران بسنجیم، تا امتیازاتی که آن

بزرگواران را به اوج عظمت، و قله کمال انسانیت رسانیده است، برای ما آشکار شود.

ما در این بررسی تا آن جا که می‏توانیم می‏کوشیم، زندگی یکی از این امامان علیهم‏السلام را، که امام هشتم از سلسله ائمه دوازده‏گانه، یعنی علی بن موسی الرضا علیه‏السلام است، مورد تحقیق قرار دهیم،و عصری را که آن حضرت در آن زندگی می‏کرده اند و پر از وقایع و حوادث است، و امام علیه‏السلام در مسیر برخی از این رویدادها و کشمکشها واقع شده و در آنها تأثیر فراوان داشته‏اند، و در بخش تاریخ اسلام آن زمان منعکس شده است بنگاریم.

آنچه ما را برآن داشت، که بررسی زندگی امام هشتم علیه‏السلام را، بر دیگر امامان علیهم‏السلام مقدم بداریم این است که تا آن جا که می‏دانیم، علی‏رغم مسائل مهمی، که از جنبه‏های مختلف در تاریخ زندگی امام هشتم علیه‏السلام وجود دارد، و با همه حوادث پراهمیت زیادی، که در این دوران، اتفاق افتاده، کمتر کسی به تحقیق و بررسی زندگی آن حضرت بطور مستقل پرداخته است.

اینک آنچه مخلصانه آرزو داریم، این است که در عرض و تحلیل مطالب، طریق صدق را دنبال کنیم، و از اثرات عقده‏های درونی، و تعصبات مذهبی، احتراز جوییم، همچنان که امیدواریم خوانندگان نیز، در هنگام مطالعه این سطور، از این حالات به دور باشند. و خداوند توفیق‏دهنده و به راه راست‏آورنده است.


1) امالی سید مرتضی. ج 1 ص 151. یعنی فرزندانی (دودمانی) هستند، برخی از نسل برخی دیگر. آل‏عمران /34.

2) کنزالعمال: ج 6 ص 217 حدیث 3819. و حافظ ابونعیم در حلیه آن را روایت و ابن ابی‏الحدید در شرح خود آن را از او نقل کرده، و نظیر این حدیث را از مسند احمد بن حنبل نیز آورده است.

3) همان ماخذ ج 6ص 396. همچنین در کتاب عیون اخبارالرضار علیه‏السلام روایت شده است با این زیاده که: «آنان را نیاموزید زیرا آنها از شما داناترند. آنان شما را از طریق هدایت بیرون نمی‏برند و به گمراهی نمی‏کشانند»و مامون این سخن را به پیامبر خدا علیه‏السلام نسبت داده است. ج 1ص 204.

4) تهذیب‏التهذیب: ج 2 ص 103.

5) حدیث ثقلین را بسیاری از سران و بزرگان حدیث روایت کرده‏اند، که از آن جمله‏اند: ترمذی و نسایی از جابر، و ترمذی از زید بن ارقم، و طبرانی از زید بن ثابت، و تقی هندی در کنزالعمال جلد 1 ص 144 آن را روایت کرده‏اند.احمد بن حنبل به دو طریق صحیح در مسند خود ج 5 ص 182 از زید بن ثابت، و نیز به دو طریق از ابی‏سعید خدری در مسند جلد 3 ص 26 – 17 آن را روایت کرده است.حاکم در مستدرک جلد 3 ص 783 آن را نقل کرده و گفته است، اسناد این حدیث صحیح است جز این که مسلم و بخاری آن را روایت نکرده‏اند، ذهبی در تلخیص مستدرک نیز ضمن اعتراف به صحت آن، همین را گفته است. ابن ابی‏شیبه، ابویعلی و ابن‏سعد نیز آن را از ابی‏سعید خدری، و کنزالعمال در ج 1 ص 47 حدیث 945 آن را روایت کرده‏اند، ابن‏حجر در صواعق، ص 75 و جز اینها بسیاری از حافظان و نویسندگان حدیث، با اختلاف جزئی در الفاظ آن را نقل کرده‏اند، ابن‏حجر در صواعق، پس از ذکر حدیث، گفته است: «بدان، حدیث تمسک به کتاب و عترت طرق زیادی دارد، و بیست و چند تن از اصحاب، آن را روایت کرده اند.»برای این حدیث اسناد معتبر زیادی است، یکی از دانشمندان معاصر، اسناد آن را از کتابهای اهل سنت، در رساله‏ای جمع‏آوری و «دارالتقریب بین‏المذاهب الاسلامیه» در قاهره آن را به چاپ رسانیده است.

6) الصواعق‏المحرقه تألیف ابن‏حجر ص 135 باب وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله درباره آنان.

7) همان، ص 148. همچنین «الرسالة فی حدیث الثقلین» چاپ «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در قاهره.

8) یعنی: «اگر آن دو سال نبود نعمان هلاک شده بود» مختصر «التحفةالاثنی عشریه» تألیف آلوسی ص 8.

9) تهذیب‏التهذیب ج 2 ص 103.

10) اللئالی‏المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة، نوشته سیوطی ج 1 ص 396.

11) حاکم: در ص 151 جزء 3 از صحیح مستدرک، به اسناد خود از ابی‏ذر، آن را روایت کرده است.

12) طبرانی در اوسط از ابی‏سعید، آن را روایت کرده است. و این حدیث هیجدهمین، از اربعین پنجم از کتاب «الأربعین حدیثا» تألیف نبهانی است ص 216.

13) حاکم در جلد 3 ص 149 مستدرک خود، آن را از ابن‏عباس روایت کرده و گفته است: اسناد این حدیث صحیح است، جز این که مسلم و بخاری آن را روایت نکرده‏اند.

14) الصواعق ص 91.