پس از آن رشته گفتگو، به ازلیت و حدوث اراده کشیده شد، امام علیهالسلام با ابطال نظریه ازلی بودن اراده، حدوث آن را اثبات فرمود، و آنچه را با این نظر تناقض دارد، و نیز اشکالاتی را که احیانا به ذهن هر انسانی میرسد توضیح داد.
آن چنان که امام علیهالسلام بیان میفرماید: اراده فعلی از افعال باری تعالی است، و صفتی از صفات او نیست بنابراین حادث است، و ازلی نیست، زیرا فعل از مقوله حوادث است، و ممکن نیست فعل با فاعل متحد و اراده عین ارادهکننده باشد، همچنین اراده (خواستن) مانند شنیدن و دیدن و دانستن نیست، آن چنان که مروزی درصدد اثبات آن بود، زیرا معنایی ندارد که گفته شود: خودش را مرید کرد، چنان که گفته میشود خودش را شنوا کرد، خودش را بینا کرد، خودش را دانا کرد و همان طوری که امام علیهالسلام میفرماید: معنای این که نفس او خود را مرید کرده است چیست؟ آیا اراده کرده است چه چیزی باشد اراده کرده است زنده باشد، بینا باشد شنوا باشد، توانا باشد، و اگر به اراده خود متصف به این صفات شده محال لازم میآید، زیرا مستلزم پدید آمدن دگرگونی در ذات است، برای این که اراده کرده است چیزی غیر از آنچه هست باشد… و خداوند بسی برتر از این سخنهاست (تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا).
گفتگو میان امام علیهالسلام و مروزی پیرامون ازلیت و حدوث اراده و مسائل مربوط به آن همچنان ادامه یافت.