جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ارشاد و راهنمایی

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

«احمد بن محمد بن ابی‏نصر بزنطی» که از بزرگان اصحاب امام رضا علیه‏السلام محسوب می‏شود، نقل می‏کند: من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتشان شرفیاب شدیم و ساعتی نزد امام نشستیم. چون خواستیم بازگردیم، امام به من فرمودند: ای احمد! تو بنشین. همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم و سؤالاتی داشتم که به عرض امام رساندم و امام پاسخ فرمودند؛ تا اینکه پاسی از شب گذشت. خواستم مرخص شوم، فرمودند: می‏روی یا نزد ما می‏مانی؟

عرض کردم: هر چه شما بفرمایید؛ اگر بفرمایید بمان، می‏مانم. اگر

بفرمایید برو، می‏روم.

فرمودند: بمان، و این هم رختخواب (و به لحافی اشاره نمودند).

آنگاه امام برخاستند و به اتاق خود رفتند. من از شوق به سجده افتادم و گفتم: سپاس خدای را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم، تا این حد به من محبت فرمودند.

هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اتاق من بازگشته‏اند؛ برخاستم. حضرت دست مرا گرفتند و فشردند و فرمودند:

ای احمد! امیرمؤمنان علیه‏السلام به عیادت «صعصعة بن صوحان» – که از یاران ویژه‏ی آن حضرت بود – رفتند، و چون می‏خواستند برخیزند، فرمودند: «ای صعصعه! از این که به عیادت تو آمده‏ام، به برادران خود افتخار مکن. (عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی) از خدا بترس و پرهیزگار باش، و برای خدا تواضع و فروتنی کن؛ خدا تو را رفعت می‏بخشد.(1)

در حقیقت امام علیه‏السلام با این عمل و سخن خویش، هشدار دادند که هیچ عملی جای خودسازی و تربیت نفس و عمل صالح را نمی‏گیرد و به هیچ امتیازی نباید مغرور شد؛ حتی نزدیکی به امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیله‏ی فخر و مباهات و احساس برتری بر دیگران گردد.


1) معجم الرجال الحدیث، ج 2، ص 237.