جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ارزشیابی مأمون از این رساله

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مأمون این رساله را با خوشحالی بسیار دریافت کرد، و برای نشان دادن اهمیتی که به آن می‏دهد دستور داد که با طلا نوشته، و پس از آن در خزانه دارالحکمه نگهداری شود به همین مناسبت است که آن را رساله ذهبیه نامیده‏اند.

مأمون در ستایش این رساله می‏گوید: اما بعد: من در رساله پسر عم ادیب و دانشمند حبیب و منطقی طبیب که در اصلاح ابدان و چاره‏جویی در برابر مرگ، و نگهداشتن حد طعام است نگریستم، و آن را در غایت کمال و برترین بخشش و انعام یافتم، من با دقت به مطالعه آن پرداختم، و توسن اندیشه را در آن جولان دادم، هربار که آن را خواندم و در آن اندیشه کردم حکمتهایی از آن بر من ظاهر، و فوائدی از آن برایم آشکار، و قلبم به سود سرشار آن مطمئن شد، از این رو آن را از بر کردم و مطالب آن را اندیشیدم و دانستم، و چون آن را از گرانبهاترین خواسته‏ها، و بزرگترین اندوخته‏ها، و سودمندترین فایده‏ها دیدم، و هم به سبب نفاست و حسن موقعیت بزرگی سود و فراوانی برکت آن، فرمان دادم با طلا نوشته شود و آن را رساله ذهبیه نام نهادم، و پس از آن که گروهی از جوانان هاشمی دولت از آن نسخه‏برداری کردند، آن را در خزانه دارالحکمه مخزون داشتم… زیرا مرتب داشتن غذاها موجب صلاح بدنهاست، و اصلاح ابدان باعث برطرف شدن بیماریهاست و دفع بیماریها سبب پیدایش زندگی است، و با داشتن زندگی حکمت کسب می‏شود و با حکمت بهشت به دست می‏آید، آری این رساله شایسته صیانت و نگهداری و دارای صلاحیت و اعتبار است، حکیمی است که می‏توان بر آن اعتماد کرد، و رایزنی است که بدو باید مراجعه کرد، از کانهای دانش است و امر و نهی آن باید

فرمانبرداری شود.

آری، این رساله از خانه‏های کسانی بیرون آمده که مردم احکام پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله و پیام انبیا و دلائل اوصیا و دانش علما را از آنان فرامی‏گیرند، و سینه‏ها از آنان شفا می‏یابد، و بیماران جهل و کوردلی بوسیله آنان بهبود پیدا می‏کنند، خشنودی و رحمت و برکت خداوند بر آنان باد، بر همگی آنان از اولین تا آخرین و کوچک و بزرگ آنان.

من این رساله را به خواص خود از دانایان و پزشکان و صاحبان تألیف و نویسندگان کتب و شماری از پژوهشگران و ناموران در حکمت عرضه داشتم، همه آن را ستودند، و پرارج و گرانقدر دانستند، و به علو مرتبه مصنف آن اعتراف، و صحت آنچه را در این رساله آمده تصدیق کردند(1)


1) اعیان‏الشیعه ج 4 ق 144-143 :2.