در کتاب اصول تصوف چنین آمده است که: شیخبهایی یکی از مریدان شیخ مؤمن مشهدی بوده است.(1)
این مطلب به وسیلهی شواهدی تأیید میشود، چنان که فرزند شیخ حسنعلی اصفهانی دربارهی ارادت پدرش به مقبرهی شیخ مؤمن میگوید:
عصر هر پنجشنبه زیارت گنبد سبز را ترک نمیکردند و میفرمودند: «در کتاب خطی، که مؤلف آن سید بزرگواری از اهل قزوین و نوادهی دختری مرحوم شیخ بهاءالدین عاملی قدس سره بوده و در شرح حال جد خود نگاشته است، خواندم که چون جدم شیخبهایی به مشهد مشرف میشوند، پس از سه شب، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در عالم رؤیا زیارت میکنند که با عتاب به وی میفرمایند: چرا تاکنون به دیدار گل ما، شیخ مؤمن، نرفتهای؟! بامداد همان شب شیخبهایی برای زیارت شیخ مؤمن از خانه بیرون میرود و در راه دو تن از اهل علم را میبیند و خواب خود را برایشان نقل میکند. آن دو نفر نیز به عزم زیارت شیخ مؤمن همراه میگردند و برای آزمایش شیخ هر یک نیتی میکنند. یکی از آنان کفن و دیگری انار و سومی شیر برنج را در خاطر میگذراند. چون به خدمت شیخ تشرف حاصل میکنند، شیخ میگوید: تا
پیامبر دستور نفرمود، به دیدارم نیامدی؟! میخواهی بگویم که در رؤیا به تو چه فرمودهاند؟ شیخبهایی رؤیای خودش را نقل میکند و شیخ مؤمن میگوید: معلوم میشود ما هنوز ثمره نشدهایم که پیامبر ما را گل تعبیر کرده است. پس از آن شیخ مؤمن برخاسته و از گنجهی خود عمامه و بشقابی انار و ظرفی شیر برنج به ترتیب پیش روی کسانی که آنها را نیت کردهاند قرار میدهد.»
همچنین، پدرم از همان کتاب روایت کرد:
«روزگاری حاکمی از اصفهان همراه سه نفر از کارمندان خود مأمور شهر بلخ یا مرو میشود. در نیشابور حاکم را حالت جذبه دست میدهد و سر به بیابان میگذارد، آن سه نفر به سوی مأموریت خود روانه میشوند و ماجرا را به دربار اصفهان گزارش میدهند. حاکم یک ماه در کوههای اطراف نیشابور سرگردان میماند تا آن که شبی در خواب میبیند فیلی قصد جان او را دارد. در این هنگام پیری فرارسیده سیلی سختی به صورت پیل مینوازد و حیوان در اثر آن سیلی میافتد و میمیرد. بامداد همان شب حاکم مزبور وارد مشهد میشود و دنبال کسی که خوابش را تعبیر کند میگردد. شیخ مؤمن را به وی معرفی میکنند. چون به صورت شیخ مینگرد مییابد که وی همان پیری است که دوش در رؤیا او را از دست فیل نجات داد. آنگاه شیخ پیش از آن که حاکم خواب خود را بیان کند این رباعی را میخواند:
آنیم که پیل برنتابد لت ما++
بر عرش برین زنند هر شب کت ما
گر مورچهای درآید اندر صف ما++
آن مورچه شیر گردد از همت ما
پس از آن شیخ قدس سره حاکم را از آن حال خارج کرده و با دستوری او را به سوی مأموریتش روانه میفرماید.»(2)
1) اصول تصوف، ص 22.
2) نشان از بینشانها، ص 24 و ص 25.